"احساسات، هشدارهایی هستند که به ما نشان میدهند چه چیزهایی برایمان ارزشمند است."
"شما فقط باید احساسات خود را احساس کنید." ما این را بارها می شنویم، اما این به چه معناست؟ و حتی اگر شما با موفقیت "احساسات خود را احساس کنید"، بعدش چه می شود ؟ آیا همین کافی است ؟ نه ، این کافی نیست که احساسات خود را احساس کنید.
احساسات به عنوان یک هشدار
روشی که ما در مورد احساسات صحبت می کنیم در طول زمان تکامل یافته است. خوشبختانه، به نظر می رسد ما توافق کرده ایم که احساسات ناخواسته دیگر دشمن نیستند و تلاش برای بیرون راندن انها بیهوده غیر ممکن است و باعث رنج بیشتر می شود. دیدگاه غالب در مورد احساسات در حال حاضر به نظر می رسد این است که انها چیزی برای نامگذاری، پذیرش و مشاهده هستند و این قطعا یک پیشرفت است.
ترکیب اصول درمان پذیرش و تعهد (ACT) با روانشناسی تکاملی، بینش عمیقی را درمورد احساسات به ما ارائه می دهد. احساسات به یک دلیل تکامل یافته است. نیازهای اساسی ما را در نظر بگیرید: فرار از خطر، ایجاد اوراق قرضه یا پیدا کردن یک همسر. احساسات ما به ما کمک می کند تا به محیط زیست خود پاسخ دهیم تا ژن های مان را منتقل کنیم. انها خطر، اعتماد یا نیاز به محافظت را نشان می دهند. مانند گرسنگی یا درد، احساسات هشدار های بدنی هستند که به آن معناست که چیزی وجود دارد که نیاز به توجه دارد..بنابراین، احساسات ابزارهای انطباقی هستند که می توانیم از انها برای کمک به خودمان برای زندگی رضایت بخش تر استفاده کنیم - نه فقط برای مشاهده و احساس کردن.
نقش ارزش ها
اما احساسات ما چه هشدارهایی دارند؟ احساسات به ما می گویند چه چیزی مهم است - چه چیزی برای ما ارزش دارد. پس از همه، اگر شما در مورد چیزی احساس عاطفی نمی کنید، احتمالا برای ان ارزش قائل نیستید. اگر برای چیزی ارزش قائل نباشید،احتمالا درون شما احساسات قوی ایجاد نخواهد شد.
احساسات ناخوشایند ما را به ارزش هایی که نیاز به توجه، تغذیه و شفا دارند هشدار می دهد - در حالی که احساسات دلپذیر نشان دهنده تحقق ارزش است. ما ممکن است احساس ناراحتی کنیم وقتی چیزی را که برای ما ارزشمند است از دست می دهیم، ناامید می شویم زمانی که چیزی ارزشمند خارج از دسترس ماست، حسادت می کنیم اگر کسی ارزشی را که ما میخواهیم ، داشته باشد و .... در کل زمانی که ما بر اساس چیزهایی که برایمان ارزشمند هستند عمل کنیم رضایت بالاتری را در زندگی مان تجربه می کنیم.
با این حال، تشخیص آنچه برای ما ارزشمند است در خیلی مواقع دشوار است. شرایط زندگی و تربیت ما بر نظام ارزشی ما تأثیر می گذارد و حتی ممکن است در طول زمان تغییر کند. برای مثال، با افزایش سن، موفقیت ممکن است جای خود را به خانواده بدهد. اینجاست که احساسات ما وارد می شوند. از آنجایی که احساسات و ارزش ها به هم مرتبط هستند، بنابراین اگر بر اساس ارزشمان اقدامی انجام دهیم، احتمالا احساس رضایت میکنیم.(البته که احساس رضایت لزوما به معنی شادی نیست و به آن معنا نیست که اقدام هایی که بر اساس ارزش باشد سختی نداشته باشد. هر اقدامی سختی خودش را دارد اعم از خستگی ، هزینه و ... اما وقتی بر اساس ارزش باشد در کنار همه سختی ها یک احساس ارضایتمندی قلبی هم وجود دارد)
ما باید احساسات خود را به عنوان یک نقطه شروع اساسی برای برداشتن گام بعدی احساس کنیمو سپس ارزش نهفته در آن احساس را کشف کنیم. یادگیری رمزگشایی احساسات ناخواسته، می تواند تا حد زیادی در تشخیص مسیر درست و همچنین آسیب دیدن کمتر از احساساتمان به ما کمک کند. آنها متحدان ما می شوند و به ما کمک می کنند تا درد خود را درک کنیم. میتوانیم بگوییم، "من احساس ناراحتی میکنم زیرا برای ارتباط ارزش قائل هستم"، "من عصبانی هستم زیرا برای عدالت ارزش قائل هستم"، یا "من پشیمانم چون من برای متعهد بودن ارزش قائل هستم."
با این حال، شناسایی ارزش ها فقط با رمز گشایی احساسات امکان پذیر نیست. برای دستیابی به آن ها باید گام سومی هم برداریم.
پاسخ دادن به احساسات
تنها پاسخ دادن به هشدار احساسات کافی نیست و در قدم بعدی باید بر اساس ارزشی که در آن احساس پیدا کرده ایم حتما اقدامی انجام دهیم .فقط یافتن پیام احساس مثل این است که به خود بگویید: «من احساس غمگینی میکنم زیرا برای ارتباط ارزش قائل هستم» و باز هم برای ارتباطاتتان قدمی برندارید، مانند این است که بگویید «چون غذا نخورده ام، احساس گرسنگی میکنم» و بعد بازهم غذا نخورید. بصیرت کافی نیست.احساسات ما علاوه بر آگاهی نیازمند اقدام عملی ای از ما هستند.
هنگامی که ارزشهای نهفته در احساسات خود را شناسایی کردید، گام بعدی این است که با ایجاد تغییرات یا برداشتن گامهایی در جهت زندگی کردن آن ارزشها، آن ارزشها را تغذیه کنید. اگر ارزش سلامتی است، تغییرات سالم ایجاد کنید. اگر موفقیت است، سخت کار کنید. اگر سپاسگزاری است، راه هایی برای قدردانی پیدا کنید. راه های بی شماری برای تغذیه هر یک از این ارزش ها وجود دارد که شما بر اساس شرایطتان و اینکه کدام یک از راه ها هماهنگی بیشتری با شرایط شما دارند ، باید تشخیص دهید ، انتخاب کنید و سپس برای آن برنامه ریزی و اقدام کنید.
ممکن است وسوسه شوید در لحظه به احساساتتان فوری ترین پاسخ ممکن را بدهید . مثلا اگر در یک محیط اجتماعی احساس اضطراب کنید از موقعیت اجتناب کنید و بروید ،این پاسخ در کوتاه مدت موثر است اما در بلند مدت اسیب زننده است(در این مثال اسیب بلند مدت میتواند این باشد که روابطمان را یکی یکی از دست بدهیم و موقعیت های رشدی که برایمان به وجود می ایند را به خاطر اضطرابی که در آن هاست از دست بدهیم)
اضطراب این پیام را دارد : احتمالا یک ارزش مهم در خطر است.بنا براین به جای فرار باید راه هایی برای حرکت به سمت ارزش مورد خطر فرار گرفته بیابیم.
یا فرض کنید یک ترفیع شغلی دریافت می کنید. نحوه پاسخگویی شما به ارزش های شما بستگی دارد. ممکن است احساس غرور کنید زیرا برای موفقیت ارزش قائل هستید، یا احساس گناه کنید زیرا برای انصاف ارزش قائل هستید و فکر میکنید که ارتقاء شما در برابر همکار دیگری که بیشتر تلاش کرده عادلانه نیست،یا احساس اضطراب کنید زیرا با ارتقا شغلی و در ادامه اش صرف بیشتر زمانتان در محل کار ارزش وقت گذاشتن برای خانواده تان را در خطر میبینید. یا شاید شما احساسات مختلطی دارید که منعکس کننده ارزش های چندگانه است زیرا ما به عنوان انسان چند بعدی هستیم و نیازهای متفاوتی داریم. هر احساس و ارزش های زیربنایی آن مجموعه متفاوتی از اقدامات را برانگیخته می کند.
به یاد داشته باشید که این احساسات به سادگی ارزش شما را نشان می دهد و این شما هستید که تصمیم می گیرید چگونه این ارزش ها را زندگی کنید و در راستای آن ها اقدام کنید.
چارچوب هوش هیجانی سه مرحله ای
ما می توانیم این فرآیند را به یک چارچوب هوش هیجانی سه مرحله ای تقسیم کنیم. این چارچوب یک فرآیند برای پاسخ به همه هیجانات خوشایند و ناخوشایند را ارائه می دهد تا مسیری عملی به سوی افزایش کیفیت و رضایت از زندگی باشد. خود مسیر ساده است و شامل مراحل زیر است:
احساسات را احساس کنید: پاسخ عاطفی خود را بشناسید و بپذیرید.
مقدار زیربنایی را شناسایی کنید: تعیین کنید که چه ارزشی توسط احساسات نشان داده می شود.
تغذیه مقدار: برای رسیدگی و پرورش ارزش شناسایی شده اقدام کنید.
اما هیجانات و شرایط آنها چالش برانگیز است، سیستم های ارزشی ما متنوع است و شناسایی آنها دشوار است، و انجام اقدام می تواند دلهره آور باشد. بنابر این مثل هر مهارت دیگری نیاز به تمرین مداوم و تلاش است تا بتوانیم در این سه مرحله مهارت پیدا کنیم.
ما معمولا از هیجانات خوشایند لذت میبریم و از هیجانات ناخوشایند عذاب می کشیم در صورتی که هیجانات ناخوشایند با وجود همه سختی ها و فشارهایی که ایجاد می کنند اما می توانند راهنمای ما باشند و راه به سمت زندگی کردن چیزهایی که برایمان ارزشمند هستند را نشان دهند.
وقتی به احساسات ناخوشایند خود گوش می دهیم، می توانیم بپرسیم: «چرا این چنین واکنش شدیدی را درون ما برانگیخته است؟ چه ارزش مهمی نادیده گرفته شده یا نقض می شود که این احساس ناخوشاید به وجود امده؟» و هنگامی که ارزش یا ارزش هایمان را پیدا کردیم، می توانیم انرژی خود را به سمت تغذیه آن ارزش هدایت کنیم.
هدف این نیست که از شر احساسات ناخوشایند خود خلاص شویم. این مانند خاموش کردن هشدار تلفن همراهمان برای بیدار کردنمان در صبح است. در عوض، هدف ما این است که در هنگام بروز احساسات خود به طور هوشمندانه پاسخ دهیم. انجام این کار به ما کمک می کند تا چالش های زندگی را با وضوح بیشتر و ببینیم و با مهارت بیشتری بتوانیم ان ها را حل کنیم و زندگی با کیفیت تر و رضایت بخش تری داشته باشیم.