افسرده خویی یا افسردگی مزمن و دائمی، از لحاظ شدت ضعیف تر اما با دوام تر از اختلال افسردگی اساسی است.به عبارت دیگر یک اختلال خلقی که دارای همان نشانه های جسمانی، هیجانی و شناختی افسردگی است، ولی مدت آن طولانی تر است.
در این مقاله به بررسی نوعی اختلال افسرگی که افسرده خویی یا افسردگی مزمن است می پردازیم.
شاید برای بسیاری از شما عناوینی مثل افسرده خویی یا افسردگی دائمی، جالب و در عین حال مبهم به نظر برسد و از خودتان بپرسید که این چه نوعی از افسردگی می تواند باشد، یا اینکه آیا افسردگی انواع مختلفی دارد؟ بر خلاف تصور همگانی که از هرنوع غم و گوشه گیری و ناامیدی تعبیر به واژه کلی افسردگی می کنند، انواع مختلفی از افسردگی وجود دارد؛ از افسردگی های واکنشی که بر اثر اتفاقات خاصی ایجاد می شوند تا افسردگی هایی که بیمارگونه اند و پایه های زیستی و روانی عمیق تری دارند؛ مانند افسردگی های دوره ای که بی هیچ دلیل مشخصی روی می دهند، یا نوعی که در اینجا قصد معرفی آن را داریم و همان طور که از نامش پیداست، حضوری نسبتا همیشگی در روان و زندگی فرد دارد.
افسرده خویی یا افسردگی مزمن و دائمی، از لحاظ شدت ضعیف تر اما با دوام تر از اختلال افسردگی اساسی است. به عبارت دیگر یک اختلال خلقی که دارای همان نشانه های جسمانی، هیجانی و شناختی افسردگی است، ولی مدت آن طولانی تر است. چطور می شود که افسردگی در وجود کسی لانه می کند و ساکن همیشگی روان او می شود؟ برای پاسخ به این سوال باید گفت افسردگی بسته به زمینه زیستی و روانی فرد به شکلهای مختلفی می تواند بروز کند. فردی هست که افسردگیهای دوره ای دارد، مثل اختلال افسردگی عمده، یا فردی دوره های افسردگی و شیدایی را به طور متناوب تجربه می کند و مبتلا به اختلال دوقطبی است، یا کسی ممکن است افسردگی را فقط در دوران پیش از قاعدگی تجربه کند. افسرده خویی، شکل خاصی از افسردگی است که باید به درستی تشخیص داده شود تا فرد بیمار درمانهای مناسب و مرتبط را دریافت کند. گرچه افسردگیها از بابت بسیاری از نشانه ها و درمان ها دارای همپوشی هستند، با این حال نیاز است فرد تشخیص دقیقی بگیرد و مسیر درمان همان بیماری را طی کند. این احتمال نیز وجود دارد که درفردی بیش از یک نوع افسردگی بروز کند. لازم به توضیح است که با دیدن هر نشانه ای در افراد نمی توان به سرعت برچسب تشخیصی بر آنها زد. نوع علائم، تعداد علائم و مدت زمان آنها تعیین کننده های اصلی هستند که قطعا با نظر افراد متخصص باید صورت پذیرد.
افسرده خویی چگونه تعریف می شود؟
متاسفانه بیماران افسرده خو اغلب پیش از تشخیص، سالها از آن رنج برده اند. این اختلال در سال 1980 با اصطلاح دیس تایمیا(dysthymia) به معنای " گرایش به افسردگی و نومیدی" معرفی شد. چنین افرادی از یک خلق پایین همیشگی رنج می برند و علائمی نظیر احساس غم و ناامیدی، درگیری ذهنی مداوم در مورد موضوعات ناراحت کننده یا اضطراب آور، ضعف تمرکز، دشواری در تصمیم گیری، احساس بی کفایتی و ناکارآمدی، انرژی کم یا خستگی مفرط، اعتماد به نفس پایین، زودرنجی، اشتهای کم یا خیلی زیاد و کم خوابی یا پرخوابی را حداقل به مدت دو سال پیوسته در دوره های مختلف زندگیشان تجربه می کنند. شروع این بیماری اساسا پیش از دهه دوم زندگی بوده و در اکثر مواقع، از همان دوران کودکی و نوجوانی ظهور علائم قابل مشاهده است؛ با این تفاوت که در سنین پایین، فرد حداقل یک سال پیوسته با چنین خلقی دست به گریبان است و تغییرات خلقی عمدتا به صورت پرخاشگری و تحریک پذیری بروز می کند.
کسانی که با این افسردگی با دوام دست و پنجه نرم می کنند اصولا دچار نقص عملکرد می شوند؛ بدین معنی که در کار و روابط خانوادگی و اجتماعی خود به مشکلات جدی برمی خورند. به علاوه، آنها هیچ گاه دوره هایی از نشاط و شادمانی را تجربه نمی کنند؛ فقط ممکن است نشانه ها موقتا فروکش کنند که این حالت نیز بیش از دو ماه به طول نمی انجامد.
افسرده خویی از کجا می آید و چقدر شیوع دارد؟
بخشی از علت را باید در عوامل زیستی جستجو کرد؛ مانند سطح ناکافی بعضی پیام آورهای عصبی در مغز از جمله سروتونین، که سبب شادمانی و لذت می شود. همین طور برخی ساختارهای مغز مانند قشر پیشانی، شکنج کمربندی قدامی، بادامه و هیپوکامپ در ایجاد خلق افسرده دخیلند. افرادی که والدین یا خویشاوندانی با سابقه ابتلا به یکی از انواع افسردگی دارند، بیشتر از دیگران مستعد این اختلال هستند. فراموش نکنید در بروز هر عارضه روانی، بدن و محیط در تعامل با هم عمل می کنند. عوامل محیطی و اجتماعی مانند فقر، سوگ و داغدیدگی، فشارهای روانی شدید و ناگهانی، تنهایی و نداشتن حمایت عاطفی، تعارضات خانوادگی و مصرف داروهای خاص یا مواد مخدر می تواند بذر افسردگی را در وجود افراد مستعد رشد دهد. افسرده خویی نوع نسبتا شایعی از افسردگی محسوب می شود. شیوع افسرده خویی در جمعیت عادی حدود 3 تا 6 درصد است و یک دوم تا یک سوم جمعیت بالینی - مراجعه کنندگان به مراکز درمانی- را تشکیل می دهد. نوع زود هنگام آن پیش از 21 سالگی بروز می کند و نشانه ها در این سن بیشتر به صورت خلق تحریک پذیر و عصبانی ظاهر می شوند، تا غم و اندوه. اوج بروز علائم بین 30 تا 40 سالگی برآورد شده و شیوع آن در زنان دو برابر مردان گزارش شده است. برخی آن را مهمترین نوع افسردگی به حساب آورده اند از این جهت که به صورت یک عادت و بخشی از خلق فرد درمی آید.
درمان افسرده خویی چگونه امکان پذیر است؟
متاسفانه بسیاری از افراد افسرده خو برای درمان مراجعه نمی کنند، چرا که به درستی از بیماری خود و نیازشان به درمان آگاه نیستند. این افراد طوری به نشانه های افسردگی خو می گیرند که آن را بخشی از شخصیت خود به حساب می آورند یا واکنشی طبیعی به زندگی می دانند.
درمان افسرده خویی روندی طولانی دارد؛ هم به علت دوام نشانه ها و هم مراجعه دیر هنگام افراد افسرده خو به مراکز درمانی. مثل سایر اختلالات افسردگی، درمان این بیماری نیز برای اثربخشی بیشتر معمولا ترکیبی از دارو درمانی و روان درمانی است. تداوم درمان ضرورت دارد و علائم ممکن است بارها بازگردند. این مساله نباید سبب دلسردی شود. پایداری در گذراندن دوره درمانی سبب می شود نشانه ها به مرور کمرنگ تر شوند و فرد زندگی عادی تر وشادتری در پیش بگیرد.
برخی از درمانگران بر مبنای برخی باورهای قدیمی، افسرده خویی را اختلالی در حیطه روان می دانند نه فیزیک. بنابراین از تجویز داروهای ضد افسردگی برای این بیماران خودداری می کنند. مطالعات زیادی نشان داده اند داروهای ضد افسردگی ازانواع مختلف می توانند در درمان این اختلال مفید باشند، که بنا به نشانه های اختلال و شدت آن ها، روان پزشکان ترکیبات دارویی مختلفی را تجویز می کنند. روانپزشک زبردست بر اساس ویژگیهای جسمانی و روانی فرد و عوارض داروی مورد تجویز بر شرایط زندگی وی، به تشخیص داروی مناسب با مقادیر مناسب برای بیمارش می رسد.
روان درمانیهای رایج برای افسرده خویی، شناخت درمانی و رفتار درمانی هستند. شناخت درمانی به بیماران شیوه های جدید فکر کردن را می آموزد و باورهای مسموم کننده آنها را به چالش می کشد. بدین طریق در نحوه اندیشیدن فرد که ریشه ی همه بدبینی ها و ناامیدی های اوست، تغییرات تدریجی ایجاد می کند. در کنار آن، رفتار درمانی روی بعضی کارها و اهداف خاص متمرکز می شود. فعالیتهای سودمند و تجربه های لذت بخش را به زندگی او اضافه می کند. کمک می کند تا فرد شیوه های آرام بودن در موقعیتهای مختلف را یاد بگیرد. خصوصا بیمارانی که دچار درماندگی آموخته شده هستند- یعنی خود را در مقابل همه چالشهای زندگی ناتوان می بینند- فرصت اعتماد دوباره به خودشان را پیدا می کنند و تحت نظارت درمانگر دست به عمل می زنند.
رویکرد روان تحلیلی یا روان درمانی مبتنی بر تحلیل گذشته نیز در مواردی موثر واقع می شود. کسانی که تجربه های دردناکی در کودکی داشته اند و مناقشات حل نشده و احساسات ضد و نقیضی از عشق و نفرت در وجودشان زنگار بسته، با دسترسی مجدد به این احساسات و هیجان هاو حل دوباره آنها، آرامش عمیقتری را احساس می کنند.
بعد از درمان فردی، درمان روابط میان فردی مانند رابطه با والدین، همسر و سایر اعضای خانواده، گام دیگری در جهت فراهم آوردن محیطی ست که از وخامت این بیماری جلوگیری می کند. از آنجایی که هر فردی متعلق به سیستمی است که از آن بیرون آمده است، خانواده درمانی همواره به سود همه اعضای خانواده است نه فقط فرد مراجعه کننده. گروه درمانی نیز افراد دارای اختلالات و مشکلات مشابه را کنار هم قرار می دهد و به اعضا کمک می کند شباهتها و تفاوتهای میان خود را دریابند و از شیوه های منحصر به فرد همدیگر در مواجهه با بیماری سود ببرند. شخص افسرده خو وقتی خود را در حلقه سایرین می بیند متوجه می شود که تنها آدم افسرده دنیا نیست و بسیاری دیگر از مسائلی شبیه او سالها رنج برده اند. امید و انگیزه ای که از بودن در یک گروه و تعلق به آن حاصل می شود با هیچ چیز دیگری قابل مقایسه نیست.
چقدر ممکن است افراد افسرده خو دست به خودکشی بزنند؟
همان طور که گفته شد علائم افسرده خویی معمولا با شدت کمتر اما دوام بالاتری بروز می کنند. پس اگر درمان آن به دلایل مختلف به تعویق بیفتد، امکان آن وجود دارد که سر وکله افکار خودکشی پیدا شود یا این افکار شدت گیرند. خصوصا در مواردی که افسردگی خودش را با علائم پنهان تری نشان می دهد و غم و اندوه آشکار وجود ندارد، مانند حالتهای وسواسی، پرخاشگری، تکانشگری یا رفتارهای حساب نشده، انزوای اجتماعی که به حساب درون گرایی گذاشته شده، بی انگیزه بودن طولانی مدت، خریدهای لجام گسیخته، انواع قمار و دردهای جسمانی بدون علت جسمی مشخص. موارد معدودی از بیماران افسرده خو هم ممکن است یکی دو نشانه را به طرز شدیدی تجربه کنند یا در زندگی خانوادگی و شغلی دچار نقص عملکرد شدیدی شوند، به نحوی که این نشانه ها به افکار خودکشی منجر شوند و حتی فرد نیاز به بستری شدن پیدا کند. نهایتا خودکشی احتمالی ست که برای همه انواع افسردگی لازم است در نظر گرفته شود و وجود چنین میلی در فرد حتما مورد بررسی قرار گیرد. چنانچه قبلا اقدام عملی هم در این مورد صورت گرفته باشد، دیگر جایی برای تردید باقی نمی ماند که این وضعیت چاره اندیشی جدی طلب می کند.
افسرده خویی و سینما
فیلمها ابزار قدرتمندی هستند که به ما در درک بهتر اختلالات کمک می کنند. از آنجایی که افسردگی به معنای عام، سرماخوردگی روانی نامیده می شود و در میان اختلالات شیوع فراوان تری در دنیا دارد، فیلمهای بسیاری در به تصویر کشیدن الگوهای تخریبی آن به صورت مستقیم و غیر مستقیم وارد عمل شده اند. فیلمها تجربه ارزشمندی در اختیارتان می نهند و درون بینی شما را افزایش می دهند. لازم به ذکر است نباید توقع داشت که فیلمها بررسی اختلالات را به تفکیک در اختیار شما بگذارند. سینما رسالتش چیز دیگری ست. گاهی در نقدها و تحلیلها از یک اختلال به طور مشخص نام برده می شود یا حتی فیلم مشخصا نام اختلال را دارد؛ مثلا، فیلمی با عنوان dysthymia درسایت imdb موجود است، اما همیشه این طور نیست و سینما نگاهی همه جانبه به امور دارد که روانشناسی هم یکی از این جنبه هاست. از این رو روانشناسی در خلال درمان، گریزی هم به دنیای سینما داشته تا از جادوی آن هم در تشخیص و هم در درمان استفاده هایی ببرد. حتی گرایشی به نام سینما تراپی یا فیلم درمانی در این راستا پدید آمده که به بررسی دقیق تر و مطالعه بیشتر در این باره می پردازد و از نظرات شخصی درمانگران فراتر می رود. اگر به سایتهای نمایش و معرفی فیلم مانند نماوا و فیلیمو یا سایت خارجی imdb به عنوان نمونه مراجعه کنید، به شما در یافتن فیلمهایی مرتبط با افسردگی و راههای مبارزه با آن کمک می کند. همچنین در کشور خودمان اساتیدی در این زمینه فعالیت کرده اند و آرشیوی از فیلمها با محوریت روانشناسی و اختلالات از جمله افسرده خویی تهیه نموده اند. با یک سرچ ساده در گوگل می توانید اطلاعات ارزشمندی در این باره به دست بیاورید.
افسرده خویی و هنر نویسندگی
مطالعات نشان می دهند خلاقیت هم بخشی از بیماریهای روانی هستند و هم می توانند در درمان آنها اثرگذار باشند. در این میان هنر نویسندگی نقش ویژه ای را از آن خود کرده است. نویسندگان به جهت ریز بینی، نگاه موشکافانه و حساسیتی که در ادراک دنیای اطراف دارند، قادرند تصویری زیباتر و دیدنی تر از آرزوها، امیدها، عشق ونیز رنجهای بشری بیافرینند. اما این نگرش همان قدر که زیبایی آفرین است، آنان را آسیب پذیرتر از سایرین می سازد. بدین جهت است که افسردگی شاید بیش از افراد عادی در وجود آنان ریشه بدواند و مزمن شود. کم نیستند نویسندگانی که سالها با این خلق افسرده مجاور و همخانه بوده اند.این رنج را آنان برده اند و گنج حاصل را دیگران. اما این همه ی ماجرا نیست. نمونه های بسیاری در بین نویسندگان وجود دارد که ثابت می کند نوشتن توانسته اثرات مثبتی بر افسردگی شان داشته باشد. نوشتن کمک می کند که آدمها چیزها را از ذهنشان خارج کنند. تمرکز روی یک صفحه و اجازه بروز به افکار و هیجانات انباشته شده، التیام بخش است. از طرف دیگر نوشتن به ذهن انسان ساختار می دهد و آن را از آشفتگی و بی نظمی می رهاند. اتفاق دیگری که با نوشتن می افتد، تبادل بیشتر میان نیمکره های راست و چپ مغز است، که بهبود کارکرد مغز را در پی دارد. بنابراین کسانی که عادت به نوشتن دارند، می توانند از این هنر خود استفاده های درمانی ببرند. نویسنده کتاب معروف هری پاتر در یکی از بدترین و تاریک ترین دوران زندگیش اقدام به نوشتن کرد و توانست آن شرایط طاقت فرسا را پشت سر بگذراند. قرار نیست هر نوشتنی به تولید شاهکارهای ادبی منجر شود. نفسِ نوشتن شفا ایجاد می کند؛ چه یک فرد معمولی باشید، چه نویسنده ای بزرگ.
افسرده خویی و موسیقی
درباره اثرات موسیقی دیدگاه های متفاوتی وجود دارد؛ از این جهت که بین موسیقی درمانی و گوش دادن بی هدف به موسیقی باید تفاوت قائل شد. موسیقی درمانی یک روش علمی است که در کشورهای غربی از جایگاه ویژه ای برخوردار است و حتی انجمنهای موسیقی درمانی به فعالیتهای گسترده در این باره می پردازند. موسیقی روی ادراک انسان از دنیای اطراف اثر می گذارد و می تواند جهان پیرامون را مثبت تر یا منفی تر از آنچه هست، پیش روی فرد مجسم کند. بر این اساس، گوش دادن به موسیقی های حزن آور و دارای پیامهای ناامید کننده در دراز مدت می تواند موجب افسردگی شود. خلق افسرده که در حالت عادی نیز بر جنبه های منفی بیشتر متمرکز است، با سروکار داشتن مداوم با موسیقی غم انگیز به مراتب دچار ملال بیشتری خواهد شد. از این بعد که بگذریم، اثرات شگفت آور وزن، ریتم، گام و اوج موسیقی بر عملکرد مغز انکار ناپذیر است. موسیقی می تواند بر بخشهایی از مغز اثر گذاشته وغمگینی را به نشاط و خشونت را به آرامش سوق دهد. از این جهت موسیقی تا حدی شبیه داروهای ضد افسردگی عمل می کند. مثلا موسیقی های سنتی که مضمونی معنوی دارند، حالتهایی از خلسه و آرامش در روان ایجاد می کنند. موسیقی های بی کلام وآرامش بخش، در لحظه های تنش اثر تسکینی دارند. آهنگهایی که پیامهای مثبت و الهام بخش دارند، به ذهن هشیار و ناهشیار شما راه یافته و مثبت اندیشی را القا می کنند. موسیقی حتی روی کاهش دردهای فیزیکی اثر بخش بوده است. علاقه مندی شما هر چه که باشد، اعم از شاهکارهای کلاسیک تا راک و جاز و رپ و پاپ، مهم است که انتخاب هوشمندانه ای داشته باشید و اگر به خلق افسرده مبتلا هستید این گزینش با احتیاط بیشتری باید صورت بگیرد. مشارکت فعال در موسیقی مانند نواختن یک ساز و آواز خواندن و شرکت در گروههای موسیقی و هم نوازی، آثار درمانی آشکاری دارد.
افسرده خویی و نقاشی
نقاشی یکی از رشته های اصلی هنرهای تجسمی و قدمت آن شش برابر زبان نوشتاری است. انسانهای اولیه با کشیدن نقاشی بر دیواره غارها به توصیف زندگی خود و کسب آمادگی برای نبردها و مشکلات روزمره مبادرت می کردند. از آن دوران تا کشف رنگهای موجود در طبیعت، اختراع قلم و رنگهای امروزی، چاپگرهای جوهر افشان و پیکسلهای صفحه نمایشگر، انسان همواره کوشش کرده تا آنچه را که در دنیای بیرون و درون احساس می کرده، از طریق هنر نقاشی به تصویر بکشد. زمانی که پای درمان به میان می آید، این روش خصوصا برای کودکان، افراد معلول مبتلا به ضعف ارتباطی، اشخاص خجالتی و برخی اختلالات روانی از جمله افسردگی بسیار اهمیت می یابد. ترسیم و رنگ آمیزی به علت سادگی و دسترسی پذیری، قدرت سرگرم کنندگی و افزایش تمرکز، می تواند امکان بروز هیجانات را بیشتر فراهم سازد. انسان از طریق نقاشی کردن احساسات و درونیات خود را به اشتراک می گذارد. نوعی رهایی و آزادی در کشیدن نقاشی حس می شود که تابع هیچ محدودیت و تکنیکی نیست. نقاشی بسیاری عملکردهای چشم اعم از تشخیص نور و تاریکی، دوری و نزدیکی، حرکت و سکون، عمق و فضا و... را به کار می گیرد و برای افرادی که به جهت افسردگی کرخت و بی تفاوت شده اند، نوعی حضور و هوشیاری می آفریند. زمانی که ابراز کلامی و حسی در وجود ما دچار کاستی می شود، به کمک نقاشی می توان روزنی برای خروج از دنیای درونی به دنیای بیرون یافت.
منابع
• سادوک، بنجامین؛ سادوک، ورجینیا؛ و روئیز، پدرو.(2005). خلاصه روانپزشکی کاپلان و سادوک.(ترجمه مهدی گنجی). تهران: نشر ساوالان
• هالجین، ریچارد پی؛ و ویتبورن، سوزان کراس.(2013). آسیب شناسی روانی.(ترجمه یحیی سید محمدی). تهران: نشر روان
• سالامون، گری. (1390). فیلم درمانی. (ترجمه امیر بهنام). تهران: انتشارات پاسارگاد
• گودرزی، فرشته. (1397). روانشناسی نقاشی کودکان. تهران: انتشارات نخبگان
• fa.wikipedia.org
• psychologytoday.com
• namnak.com
• beytoote.com
• vista.ir