
من میترسم!
بعضی روانشناسان معتقدند که احساسات منفی مثل ترس با ایجاد رنجش و ناراحتی، تمام تلاششان را میکنند تا زندگی ما را نجات دهند و یا کیفیت زندگی ما را بهتر کنند. ترس باعث میشود موقعی که در حال عبور از خیابان هستیم، حواسمان جمعتر شود تا با احتیاط بیشتری قدم برداریم (کمک به حفظ بقا و زندگی) اما گاهی ترس میآید تا اموال و خانواده و هر چیز مهمی که داریم را حفظ کنیم. احساسات منفی از جمله ترس، خیلی اوقات همچون یک پستچی زنگ قلبِ ما را میزنند پیام مهمی را انتقال میدهند؛ مثلا ترس میگوید: حواست را بیشتر جمع کن اما اکثر اوقات ما فقط احساس رنجش آن را متوجه میشویم و به پیامش دقت نمیکنیم. نامهی پستچی را کنار میگذاریم و از خودمان میپرسیم چرا اینقدر دلهره داریم…
تف به این زندگی و از این حرفها در این لحظات گوشهای بنشین، با کسی حرف نزن، بهترین کسی که باید با آن حرف بزنی خودت هستی، پستچی برای تو پیام آورده است. شاید محرمانه باشد اما ممکن است تو با داد زدن و تکانش همه را از این نامهی محرمانه خبردار کنی. پس خلوت کن…
ببین چرا پستچی زنگ خانهی قلبت را زده… چه چیزی میخواهد بگوید؟ خوب گوش کردی؟ پیام چه بود؟ آیا میشود برایش اقدامی انجام دهی؟ بعضی اوقات پستچی ترس (دوستِ تو) فقط تو را از یک موضوع باخبر میکند که نمیشود اقدامی برای آن انجام دهی؛ اصطلاحا فقط به تو آگاهی میدهد. آگاه شدی؟ پیام را دریافت کردی؟ حالا باید اقدام کنی. اگر بعد از احساساتِ منفی تا اقدام جدید، فاصلهی زیادی بیفتد، ترس در درونت غوغا میکند… هر چه یک پیام مهم را نادیده بگیری پستچی بیشتر زنگ میزند… سروصدا میکند پس زودتر به آن گوش کن و زودتر اقدامات اصلاحیات را انجام بده، ترس نیامده است که بماند… پیامی دارد گوش کن… اقدام کن… او به زودی خواهد رفت.