
چرا رها کردن کلیشهها دشوار است؟
کلیشهها میانبُرهای ذهنی هستند که به ما کمک میکنند سریعتر اطلاعات را پردازش کنیم، اما اغلب باعث قضاوتهای نادرست و سطحی دربارهی دیگران میشوند. پژوهشها نشان میدهند که حتی در مواجهه با شواهد خلاف، تغییر کلیشهها بسیار دشوار است؛ زیرا ذهن انسان تمایل دارد باورهای پیشین خود را حفظ کند — پدیدهای که به آن سوگیری تأییدی گفته میشود.
پژوهشها نشان میدهند که تغییر کلیشهها، حتی در مواجهه با شواهد خلاف، کار آسانی نیست.
📌 نکات کلیدی:
- کلیشهها بخشی از شناخت انسانی هستند، زیرا به پردازش سریع اطلاعات کمک میکنند.
- با این حال، آنها مشکلات زیادی ایجاد میکنند و اغلب باعث میشوند دیگران را نادرست قضاوت کنیم.
- تغییر کلیشهها دشوار است، زیرا بهراحتی در برابر شواهد خلاف مقاوم میمانند.
- آگاهی از گرایش طبیعی ذهن انسان به سوگیری، اهمیت زیادی دارد.
میانبری ذهنی که مشکلساز میشود
یکی از ویژگیهای عجیب شناخت انسانی، استفاده از میانبُرهای ذهنی برای کاهش حجم اطلاعاتی است که باید پردازش شوند. یکی از این میانبُرها، کلیشهسازی است.
کلیشه یعنی این فرض که همهی افراد یک گروه ویژگیهای یکسانی دارند. وقتی چنین فرضی میکنیم—چه بر اساس تجربهی شخصی، چه بر اساس آنچه در فیلمی دیدهایم—در واقع افراد را «سرسری» قضاوت میکنیم، آنها را در یک دسته قرار میدهیم و از کنارشان میگذریم.
این روش، پردازش اطلاعات را سریعتر میکند، اما مشکلات زیادی به همراه دارد. نخست اینکه، کلیشهها اغلب نادرست هستند، چراکه افراد فقط به یک گروه تعلق ندارند و ویژگیهایشان فراتر از دستهبندیهای کلی است.
علاوه بر این، کلیشهها معمولاً بر اساس اطلاعات ناقص یا حتی بدون هیچ دادهی واقعی دربارهی فرد یا گروه موردنظر شکل میگیرند. حتی زمانی که شواهد روشنی دربارهی فرد وجود داشته باشد، باز هم تغییر کلیشهها کار دشواری است.

وقتی کلیشههای ما به چالش کشیده میشوند
در پژوهشی که توسط کاکس، ژی و دواین (۲۰۲۲) انجام شد، بررسی شد که وقتی افراد بازخوردی دربارهی دقت کلیشههایشان دریافت میکنند، چه واکنشی نشان میدهند. در این مطالعه، سه گروه از شرکتکنندگان به پروفایلهای ساختگی در شبکههای اجتماعی نگاه کردند و بر اساس اطلاعات موجود در این صفحات، دربارهی گرایش جنسی مردان قضاوت کردند.
این افراد در سه شرایط مختلف بازخورد دریافت کردند:
- برخی بلافاصله پس از قضاوت خود، بازخوردی دریافت کردند که یا کلیشههایشان را تأیید میکرد یا آنها را نقض میکرد.
- برخی دیگر هیچ بازخوردی دریافت نکردند.
نتایج نشان داد که در گروهی که بازخورد تأییدکننده دریافت کرده بود، میزان کلیشهسازی با گذشت زمان افزایش یافت. در گروه بدون بازخورد نیز این روند مشابه بود. اما در گروهی که بازخورد ناقض کلیشهها را دریافت کرده بود، تغییری در میزان کلیشهسازی مشاهده نشد.
در مطالعهی دیگری، این پژوهشگران دریافتند که شرکتکنندگان بهتر بازخوردهایی را به یاد میآورند که کلیشههایشان را تأیید میکردند، تا بازخوردهایی که آنها را رد میکردند—پدیدهای که به آن «سوگیری تأییدی» گفته میشود. جالب اینجاست که حدود یکسوم از افرادی که هیچ بازخوردی دریافت نکرده بودند، تصور میکردند که بازخوردی دریافت کردهاند، و اغلب، این بازخورد را تأییدکنندهی کلیشههایشان به یاد میآوردند.
کلیشهها از کجا میآیند؟
بیشتر اطلاعاتی که برای دستهبندی افراد استفاده میکنیم، از تجربهی شخصی ما نمیآید، بلکه از منابعی مانند دیگران، فیلمها، شبکههای اجتماعی و تلویزیون نشأت میگیرد.
در مطالعهای دیگر، شاه (۲۰۱۹) نشان داد که ما بر اساس لهجهی افراد، دربارهی شخصیت، هوش، شایستگی، جذابیت و حتی میزان قابلاعتماد بودن آنها قضاوت میکنیم. او از شرکتکنندگان آمریکایی خواست تا به ضبطهایی با هفت لهجهی مختلف گوش دهند: نیویورکی، جنوبی، غربمیانهای، اسپانیایی، انگلیسی، اسکاتلندی و آلمانی. سپس، شرکتکنندگان این لهجهها را بر اساس ویژگیهایی مانند هوش، دوستانه بودن، صداقت، غرور، موقعیت اقتصادی-اجتماعی (SES) و خوشایند بودن ارزیابی کردند.
نتایج نشان داد که:
- لهجههای انگلیسی، آلمانی و نیویورکی بالاترین امتیاز را در زمینهی غرور دریافت کردند.
- لهجههای غربمیانهای، اسپانیایی، اسکاتلندی و جنوبی در این ویژگی پایینتر بودند.
- لهجهی جنوبی بهعنوان دوستانهترین و صادقترین لهجه شناخته شد، در حالی که لهجههای انگلیسی، آلمانی و نیویورکی پایینترین امتیاز را در این دو ویژگی کسب کردند.
- لهجههای انگلیسی، جنوبی و آلمانی بالاترین جایگاه را از نظر موقعیت اقتصادی-اجتماعی داشتند، در حالی که لهجههای اسپانیایی و نیویورکی پایینترین امتیاز را دریافت کردند.
شرکتکنندگان همچنین دربارهی لهجهها نظراتی ارائه دادند. برای مثال، لهجهی بروکلینی با صفاتی مانند «مافیا، خیابانی، پررو، گستاخ و غیرجذاب» توصیف شد. لهجهی جنوبی نظرات مثبتی مانند «آرام، دلپذیر» را دریافت کرد، اما همزمان با کلیشههای منفی مثل «بیهوش، ساده، متظاهر، و دارای پردازش ذهنی کند» همراه شد.

پیامدهای کلیشهها
مطالعات متعددی نشان دادهاند که قضاوتهای ما دربارهی دیگران، بر اساس کلیشههای زبانی، پیامدهای جدی دارد. به عنوان مثال، پژوهشی توسط هبلایش، لاملی و رایِنر (۲۰۱۵) نشان داد که لهجهها میتوانند بر درک اعتبار، هوش و رقابتپذیری افراد تأثیر بگذارند و حتی نحوهی برداشت ما از واقعیتهای یک پروندهی جنایی را تغییر دهند.
چرا تغییر کلیشهها سخت است؟
تغییر کلیشهها فراتر از صرفاً ارائهی شواهد خلاف است. کاکس و همکاران بیان میکنند که بسیاری از افراد، نظرات شخصی، حدسیات و برداشتهای غیرعلمی را همارز یا حتی مهمتر از دادههای علمی و شواهد سیستماتیک میدانند. بهعبارت دیگر، فرآیند یادگیری انسان ذاتاً «بیاعتنا به واقعیت» است و اغلب باورهای پیشین را تقویت و تثبیت میکند—چه درست باشند و چه غلط.
شاید همانطور که این پژوهشگران پیشنهاد میکنند، آگاه کردن مردم از گرایش ذهن به سوگیری، مؤثرتر از ارائهی صرف شواهد دقیق باشد. این موضوع در فضای اجتماعی و سیاسی امروز، اهمیتی دوچندان پیدا میکند.


