
به افکار مفید بیشتر از افکار واقعی توجه کن!
این جمله دعوت به ندیدن واقعیت نیست. بلکه دعوت به بیتوجهی به قسمتی از واقعیت هست که به دردمون نمیخوره.
ما برای همهی واقعیت جا نداریم و اگه به همه چیزای واقعی توجه کنیم، دیگه شاید نرسیم به معدود چیزای مفید زندگیمون فکر کنیم. مثلا اینکه همسر من آدمیه که زود عصبانی میشود، واقعیت است اما توجه دائم به این موضوع، میتواند باعث شود فکرهای بدی راجع به همسرم داشته باشم و فکر کنم اشتباه ازدواج کردم. اما میتوانم به جای توجه دائم به اشکالات همسرم، با پیدا کردن راهکارهای مقابلهای مناسب برای نقاط ضعف او، بیشتر تلاش کنم تا به ویژگیهای مثبت او توجه داشته باشم.
در روان شناسی ACT ما افکار را از طریق کارایی (workability) به دو دستهی کارآمد و ناکارآمد تقسیم میکنیم.
و در زمان مشغولیت با افکار، از خودمان میپرسیم آیا توجه و فکر مشغولی با این فکر کارآمد است؟! کمک کننده است؟ به زندگی من کیفیت میبخشد؟!
هر چند که این کار بسیار سختی است و به آگاهی بالایی احتیاج دارد اما هر یکباری که بتوانیم این سئوالات را ضمن مواجهه با افکارمان، از خودمان بپرسیم، یک کمک خوب به خودمان کردهایم.
آیا این فکرها واقعی هستند؟ برای داشتن یک زندگی بهتر، بهتر است که ما مشغول افکار واقعی باشیم یا افکار مفید؟
اینکه ما زشت هستیم و نچسب ممکنه در مقیاس با یکسری از آدمها واقعیت داشته باشه ولی حتما در مقابل یکسری از آدمها واقعیت نداره!!
پس بیشتر واقعیتها اونقدر واقعی نیستن که بخوایم زندگیمون رو بر اساس اونها بگذاریم. مفید بودن، فاکتور مهمتریه.