مهارتهای تحلیلی، تجربه و نگرش همه ویژگیهایی هستند که اغلب مدیران اجرایی و رهبران سازمانی آنها را دارا میباشند، با این حال یک کیفیت در اغلب مدیران موفق نادیده گرفته میشود که شاید مهمترین ویژگی باشد و آن هوش هیجانی است. در ادامه با اهمیت هوش هیجانی در رهبری آشنا خواهید شد. شایان ذکر است که دوره رهبری و لیدرشیپ در فراگیری مفهوم رهبری و لیدرشیپ بسیار کمک کننده میباشد.
هوش هیجانی در رهبری چیست؟
مهارتهای تحلیلی، تجربه و نگرش همه ویژگیهایی هستند که اغلب مدیران اجرایی و رهبران سازمانی آنها را دارا میباشند، با این حال یک کیفیت در اغلب مدیران موفق نادیده گرفته میشود که شاید مهمترین ویژگی باشد و آن هوش هیجانی است. هوش هیجانی توانایی نظارت و پایش احساسات و هیجانات خود و دیگران است، در حالیکه فرد ( رهبر ) قادر به درک و مدیریت احساسات و تنظیم هیجانات دیگران باشد. هوش هیجانی تاکید میکند که چگونه احساسات و هیجانات شما بر دیگران تاثیر میگذارد و اینکه چطور میتوانید از آن دانش برای خلق پیامدهای مثبت استفاده کنید.
در همین راستا دوره لیدرشیپ و رهبری (اسطورههای زندگی و سازمان) را به شما پیشنهاد مینماییم.
ویدیوی زیر را ببینید:
رویکرد هوش هیجانی در رهبری امروز فراتر از سبک رهبری سنتی است و هوش هیجانی بالا به دلیل پیچیدگی روزافزون جامعه به طور فزایندهای در سازمانها مهم شناخته میشود. اخیرا علاقه فزایندهای به موضوع هوش هیجانی در میان محققان و مشاوران در زمینههای روانشناسی، آموزش به ویژه مدیریت به وجود آمده است. نظریههای رهبری دلالت بر این دارند که هوش هیجانی برای رهبران و مدیران به عنوان پیچیدگی شناختی و رفتاری اهمیت زیادی دارد و انعطاف پذیری از ویژگیهای مهم رهبران صلاحیت دار است.
با این حال، شواهد تجربی کمی در رابطه با هوش هیجانی و زیردستان آنها و نتایج کارشان وجود دارد. یکی از دلایل این فقدان شواهد میتواند فقدان اندازه گیریهای دقیق از دیدگاه روانشناسی و عملی هوش هیجانی باشد. گروهی از دانشمندان چینی از دانشگاه هنگ کنگ در تلاش برای توسعه چنین سنجش و ارائه شواهد اکتشافی در مورد تاثیر هوش هیجانی بر پیامدهای کاری رهبران و پیروان آنها بودهاند.
رابطهی هوش هیجانی با رهبری:
رهبری موضوع تعامل رهبران با افراد دیگر است. هنگامی که آنها درگیر تعاملات اجتماعی هستند، آگاهی احساسی و تنظیم هیجانی عواملی هستند که بر کیفیت تعاملات آنها اثر میگذارد. هوش هیجانی میتواند بر موفقیت کاری مدیران و رهبران نسبت به هوش ذهنی تاثیرگذارتر باشد. یک عملکرد رهبری موثر به توانایی رهبر برای حل مشکلات پیچیده اجتماعی بستگی دارد که در سازمانها بوجود میآید. رهبران سازمان باید درک خوبی از احساسات خود و احساسات دیگران داشته باشند و در تعامل با دیگران قادر به تنظیم احساسات خود باشند. هوش هیجانی به عنصری حیاتی در نحوه برخورد رهبران امروزی با چالشهایی که در محیط کسب و کار با آن روبرو می شوند تبدیل شده است. رهبرانی که این نوع هوش را دارند دارای یک مزیت رقابتی واقعی میباشند.
هوش هیجانی در الگوی کلاسیک رهبری ، جایی که رهبر دارای شخصیت کاریزماتیک، نمایشگر و گاهی اوقات شبیه شخصیتهای مستبد ارتشی است جای نمیگیرد. امروزه برای نیروی کار دشوار است که سبکهای رهبری استبدادی، تلافی جویانه را در سطح کاری بپذیرند. کارکنان سازمانها امروزه گزینههای بیشتری نسبت به سربازان دیروز دارند، به طوری که رهبران باید نیروی کاری را تربیت کند که از حقوق خود آگاهی بیشتری دارند و سبکهای مشورتی، دموکراتیک و مبتنی بر همکاری را در پیش بگیرد. اهمیت هیجانات از زمان باستان مورد توجه، استدلال، کالبدشکافی، انتقاد قرار گرفته و برجسته شده است.
اهمیت هوش هیجانی در روابط فردی:
افلاطون گفت آن چه فرد یاد میگیرد دارای یک پایه احساسی و هیجانی در او است، که در هر فردی اثبات شده است. مانند زمانی که یادگیری با علاقه انجام میشود، احساسات مثبتی نسبت به یادگیری به وجود میآید، فرآیند یادگیری به خودی خود برای حافظه آسانتر میشود. بررسیها نشان دادهاند که افرادی که هوش بالایی دارند نتوانستند عملکرد قابل توجهی را در محیط کار بدست آورند، مولفههای هیجانی وجود دارد که در قالب کلاسیک هوش (هوش ذهنی) ظاهر نمیشود اما به شدت بر عملکرد کاری و موفقیت اجتماعی تاثیر میگذارد. ویژگیهای انسانی وجود دارد که موفقیت را ارتقا میدهد.
بررسیها نشان دادهاند که افراد با هوش هیجانی بالا در فروش یا مدیریت جایی که موفقیت با توانایی درک و استفاده از روابط بین فردی ارتباطی نزدیک دارد عملکرد بالایی را بدست میآورند. این مفهوم به طور فزایندهای در جایی که تاکید بر تعامل بین افراد است استفاده میشود. شناخت خود اولین قدم به سوی هوش هیجانی و رهبری موثر است، زیرا برخی از افراد قادر به تشخیص حالتهای هیجانی و احساسی و عکس العملهای خود نیستند و در نهایت مغلوب الگوی رفتاری ناکارآمدشان میشوند، از این رو در هدایت موثر دیگران ناتواناند.
اهمیت تنظیم و کنترل ذهن:
تنظیم ذهنی به ویژه برای رهبران مهم است، زیرا کسانی که نمیتوانند حالات احساسی و هیجانی خود را کنترل کنند، کسانی که خشمشان موجب میشود که خودشان و دیگران آسیب ببینند، میتوانند اثرات ناگهانی ایجاد کنند که به شدت در سازمان گسترش مییابد. در مسیر شناخت خود، برای رهبران مهم است که کشف کنند چه چیزی میتواند در آنها احساس طغیان ایجاد کند. نگرش دیگر در هوش هیجانی گوش دادن فعال، ارتباط غیرکلامی و تفسیر است. توانایی تفسیر و استفاده از حالات احساسی خود و دیگران به شکل موثر در سازمان هنری است که میتواند شرایط را بهبود ببخشد یا برعکس روابط را از بین ببرد، به طوری که احساسات منفی اغلب فرد را از دیگران دور میکند، مانع از خوداندیشی میشود و موجب استرس ذهنی و فیزیکی میگردد. هیجان مثبت که ناشی از هوش هیجانی بالا است موجب ایجاد روابط خوشایند با دیگران میشود، روحیه ماجراجویی را که فرد چیزهای ناشناخته را کشف میکند تحریک مینماید و موجب میشود شخص فردی منفعل نباشد. هوش هیجانی بالا موجب ایجاد روابط بین فردی قویتر، محکمتر، انگیزه شخصی و افزایش انگیزه برای دیگران، فعالیت، نوآوری و خلاقیت، عملکرد بالا به عنوان رهبر، کار بهتر تحت فشار و سازگاری بهتر با تغییر و از همه مهمتر صلح درونی میشود.
یک رهبر پر از احساس و هیجان مثبت چالشهایی را برای کارکنان ایجاد میکند به طوری که آنها بتوانند با انجام و گرفتن بازخورد مورد انتظار از سوی رهبر احساس زنده ماندن و پویایی کنند و سازمان را به نتایج خوبی برسانند. یک رهبر با هوش هیجانی بالا، همچنین در موقعیت یک رهبر یا مدیر بازخورد اش را در زمان مناسب ارائه میدهد، او آگاه است که قدردانی از کارکنان از طریق بازخورد هیچ هزینهای ندارد و بیشتر از آن باعث افزایش عملکرد و ایجاد رضایت، موفقیت، غرور و سودمندی در میان زیرمجموعه میشود. رهبر واقعی دارای انرژی بالایی است که عموما به دو شکل خود را نشان میدهد: پرخاشگرانه و محبت آمیز. هوش هیجانی از 4 بعد متمایز تشکیل شده است: ارزیابی، بیان احساسات خود، شناخت احساسات دیگران، تنظیم احساسات خود، استفاده از احساسات برای تسهیل عملکرد.
تاثیرات هوش هیجانی بر عملکرد کاری:
سازمانها محیطهایی هستند که نیاز به تعامل شخصی دارند. بیشتر این تعاملات مربوط به انجام وظایف کاری از قبیل خدمت رسانی به مشتری، دریافت دستورالعمل و گزارش به ما فوق یا همکاری و هماهنگی با همکار است. کارمندان با سطح هوش هیجانی بالا آنهایی هستند که نظم سازمان یافتهای دارند، به طور موثر به احساسات پاسخ میدهند، در تعاملات با دیگران به شیوهی عالی دارای مهارت میباشند. تعهد عاطفی به دیگران از اجزای ضروری تعاملات اجتماعی است و بیان احساسات مثبت با احتمال بیشتر موفقیت در محیط کار همراه است، یعنی هوش هیجانی به طور مستقیم با عملکرد ارتباط دارد. در نظر گرفته میشود که هوش هیجانی باید با پیامدهای احساسی دیگری در محیط کار مانند رضایت شغلی، تعهد به سازمان و قصد ترک سازمان مرتبط باشد. بر اساس چنین مفروضاتی ، ما سعی کردیم فرضیات را به شکل زیر خلاصه کنیم: هوش هیجانی با عملکرد کاری رابطه دارد، هوش هیجانی با رضایت حرفهای افراد رابطه دارد، هوش هیجانی با تعهد سازمانی کارکنان نسبت مستقیمی دارد، رابطه ی بین هوش هیجانی و رضایت شغلی به میزان هیجان مثبتی که یک موقعیت (در کار) به آن نیاز دارد بستگی دارد. هدف از تحقیق ما بررسی میزان ارتباط، هم در رهبران و هم در زیر مجموعهها، بین سطح هوش هیجانی و عملکرد حرفهای یا رضایت شغلی از طریق تجزیه و تحلیل ماتریس روابط متقابل میباشد، که این تجزیه و تحلیل شامل متغیرهای دیگری مانند سطح هوش هیجانی رهبر ، دانش نظری، سطح تحصیلات است:
الف. رهبران با سطح هوش هیجانی بالا تمایل به دستیابی به عملکرد حرفهای بالا و کسب نمرات بالاتر در رضایت شغلی دارند.
ب. زیرمجموعه (کارکنان) با سطح بالایی از هوش هیجانی گرایش به کسب عملکرد حرفهای بالاتر و نمرات بالا در رضایت شغلی دارند.
ج. زیرمجموعههایی که رهبرانی با سطح هوش هیجانی بالاتری دارند تمایل دارند که هم به عملکرد حرفهای بالا و هم به نمرات بالایی در رضایت شغلی دست یابند.
در سالهای اخیر، تعداد فزایندهای از محققان دریافتند که هوش هیجانی یک متغیر اساسی است که بر عملکرد رهبران تاثیر میگذارد. اما شواهد کمی در مورد تاثیر هوش هیجانی بر نتایج کاری رهبران و زیر مجموعه وجود دارد. در این مقاله میبینیم که بین سطح هوش هیجانی و عملکرد حرفهای رهبران رابطه مثبت معناداری بدست آمده است. عملکرد حرفهای زیر مجموعهای با هوش هیجانی بالا بیشتر است زیرا در حال حاضر بیشتر فعالیتهای درون سازمان در تیمهایی انجام میشود که هوش هیجانی نسبتا خوبی دارند، در این مورد میبینیم که هوش هیجانی به همکاری بهتر میان اعضای گروه با تاثیر گذاری که بر نتایج کار دارد کمک میکند. رهبرانی که سطح هوش هیجانی بالایی دارند میتوانند اشتیاق، هیجان و خوش بینی را در کارمندانشان افزایش دهند، از این طریق میتوانند روابط بین فردی مثبتی را با آنها ایجاد کنند، روابط بین فردی مثبت بین رهبری و کارکنان میتواند مزایای زیادی را برای سازمان به همراه داشته باشد به عنوان مثال افزایش عملکرد حرفهای.
نتیجه گیری:
وقتی که رهبران احساسات زیردستان را درک کنند و بتوانند بر آنها تاثیر بگذارند، آنها را قادر به ارزیابی حسی که تجربه کردهاند و نحوه بیان و نشان دادن آنها می کنند. به طور کلی، هوش هیجانی شامل آن دسته از مهارتها یا تواناییهای مربوط به احساسات است که بر توانایی یک رهبر در ایجاد تغییرات اساسی در سازمان تکیه میکند. در آخر باید گفت که افرادی که دارای هوش هیجانی بالایی هستند مهارتهایی دارند که منجر به موفقیت در زمینههای مختلف زندگی، هم در محل کار و هم در زندگی خصوصی میشود، بدون اینکه اولویت خاصی به کار دهند.
اسطورههای زندگی و سازمان برای همهی انسانهایی که به رشد تمایل دارند، میخواهند فلسفهی زندگی را درک کنند، میخواهند تاثیرگذارتر از قبل باشند، از زندگیشان رضایت بیشتری داشته باشند، روابط بهتری با دیگران داشته باشند و کسانی که دوست دارند کشف کنند برای چه کاری به دنیا آمدهاند، مناسب است. مطالبی که ممکن است به آن علاقه داشته باشید