زندگی نعمتی از طرف خداوند است. زندگی سخت و در عین حال زیباست. زندگی غیرقابل توضیح است. زندگی مانند یک بازی بدون قانون است که شما فقط باید به آن معنا ببخشید. زندگی ملاقات با افراد جدید است. زندگی یادگیری و کشف است. زندگی رسیدن به رویاهاست.
زندگی یک نعمت و موهبت از جانب خداوند میباشد زیرا ما میتوانیم آفرینشهای او را تجربه کنیم. زندگی سخت است زیرا ما برای زنده نگه داشتن خود تلاش میکنیم. ما برای بدست آوردن پول برای خرید غذا تلاش میکنیم. ما برای داشتن خانهای تلاش میکنیم که بتواند به ما پناه دهد. ما برای همزیستی با انسانهایی تقلا میکنیم که با ما فکر یکسانی ندارند. زندگی یک ماجراجویی برای یافتن معنا است. هر مبارزهای را که پشت سر گذاشتهاید ارزش آن را دارد که همه آنچه امروز دارید را داشته باشید. هر تصمیمی که میگیرید میتواند شما را به مکان جدیدی برساند. گاهی اوقات بدون هدف به این طرف و آن طرف میرویم.
در یک زندگی معنادار تواناییهای متعالی ما از جمله مهرورزی مراقبت ، ارتباط ، همدلی و.....باید حضور داشته باشند.
اما در زندگی شاد ضرورتی ندارند . هدف از زندگی معنادار رسیدن به رضایت همیشگی نیست.
ممکن است زندگی معناداری داشته باشیم اما خیلی اوقات متحمل احساسات منفی شویم دقیقا مثل حالتی که ممکن است ما در تفریح اما بیشتر اوقات زندگی مان بی معنا باشد. زندگی معنادار در دراز مدت دیده می شود سخت پیش می رود اما اثراتش معمولا زمان طولانی دیده می شود زندگی شاد در کوتاه مدت دیده میشود و اثراتش هم زیاد ماندگار نیست ما در زندگی شاد شادی به دست می آوریم معمولا چیز جدیدی نمی شویم اما در زندگی معنادار به جای داشتن ، «شدن» اتفاق می افتد.
زندگی معنادار در مهارت ها و زمینه های مختلف از ما آدم دیگری می سازد…
-آلن دوباتن
معنا یکی از مولفههای خودشکوفایی است. نهادهای اجتماعی مختلفی مانند دین خانواده، علم، سیاست، سازمانهای کاری، عدالت، جامعه و غیره وجود دارند که حس معنا را امکان پذیر میکنند، به گفته سلیگمن، ما وقتی از نقاط قوت خود استفاده میکنیم تا به چیزی که بزرگتر از خودمان است خدمت کنیم. به عبارت دیگر، یک زندگی معنادار هدفی والاتر از هدف فرد است.
معنای واقعی زندگی چه میباشد؟
جستجوی معنای زندگی برای بسیاری از ما چالشی آشنا است. برخی از دانشمندان و فیلسوفان ماتریالیست آن را جستجوی بیهوده میدانند. به عنوان مثال، ریشارد داوکینز، ملحد برجسته، ادعا میکند که انسانها فقط "ماشینهای بیمصرفی برای زنده ماندن هستند که تنها هدف آنها زنده ماندن و تکثیر ژنها است."
به طریقی دیگر، این تئوری میگوید، معانی کمی در زندگی ما وجود دارد. به عنوان مثال ما ممکن است سعی کنیم، از طریق دین یا تلاش برای نوع دوستی انواع دیگری از معانی را ایجاد کنیم، اما تمام آنچه که ما واقعاً انجام میدهیم دنبال کردن برنامههای ژنتیکی و عصبی است.
برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد دوره خودشکوفایی کلیک کنید
حتی آگاهی ما، احساس داشتن تجربه درون ذهنمان، ممکن است واقعاً وجود نداشته باشد یا ممکن است فقط به عنوان نوعی فعالیت پنهانی مغز ما وجود داشته باشد. اما نکتهای که ما باید به آن اشاره کنیم این است که ما فقط موجوداتی نيستيم كه در درون بدنی ماشينی در يک جهان بیتفاوت زندگی میکند. زندگی انسان یک فضای بیمعنی بین تولد و مرگ نیست و سعی دارد از خود لذت ببرد و وضعیت نامساعدش را فراموش کند.
این اعتقاد وجود دارد که معنای زندگی انسان و جهان بیش از این است و این به این دلیل نیست که فرد فردی مذهبی باشد یا نباشد. با تحقیقات علمی که طی ده سال گذشته صورت گرفته، افرادی را نمایان کرده است که میتوان تجارب آنها را "تجربههای تحول آفرین ناشی از رنج" نامید.
از جمله این تجربیات میتوان به سرطان، رنج بردن از سوگ عزیزی، یا معلول شدن، یا از دست دادن همه چیز به دلیل اعتیاد یا برخورد نزدیک با مرگ در هنگام جنگ اشاره کرد. وجه اشتراک همه این افراد این است که پس از تحمل رنج شدید، آنها احساس کردهاند "از خواب بیدار شدهاند". آنها زندگی، دنیا و سایر مردم را مسلم دانستند و از همه چیز قدردانی کردند.
آنها در مورد احساس ارزشمندی در زندگی، بدن خودشان، افراد دیگر زندگیشان و زیبایی و شگفتی طبیعت صحبت کردند. آنها احساس جدیدی از ارتباط با دیگر افراد، جهان طبیعی را تجربه کردند. آنها کمتر مادی گرا شدهاند و تبدیل به فردی انسان دوستانه شدند. پیشرفت شغلی و حرفهای از نظر آنها ناچیز شمرده شد، در حالی که عشق، خلاقیت و نوع دوستی بسیار مهمتر شد. آنها به شدت احساس زنده بودن میکردند.
زنی که از بیماری سرطان در حال بهبود بود گفت: "من خیلی خوشحالم که در این کره خاکی زندگی میکنم. من احساس افتخار میكنم كه در این زمین هستم و این آگاهی به من داده شده است."
آیا از میزان شکوفایی خود اطلاع دارید؟ پیشنهاد میشود تست بهزیستی روانشناختی ریف را همین الان انجام دهید.
تست سرمایه روانشناختی ریف یک بیمار الکلی در حال بهبود گفت: "احساس آرامش و قدرت میکنم و میدانم که بخشی از چیزی بسیار شگفتانگیز و بسیار مرموز هستم."
شخصی که نزدیک بود غرق شود، "حس قدردانی زیادی برای چیزهای کوچک، نه فقط زیبایی شگفت انگیز یک درخت گلدار، بلکه زیبایی حتی بیاهمیتترین اشیاء را توصیف میکرد."
مردی که به دلیل داغ دیدگی عزیزی دچار تحول شده بود، به طور خاص به موضوع معنا پرداخت و توصیف کرد که چگونه اهداف او از تمایل به داشتن بیشترین مقدار پول ممکن برای تمایل به بهترین فرد ممکن تغییر کرده است. او افزود " تا قبل از این واقعا هیچ حسی از زندگی نداشتم. با این حال، اکنون احساس میکنم معنای زندگی یادگیری، رشد و تجربه است."
آگاهی
مهم است که به این نکته اشاره کنیم که این افراد تجربه "تولد دوباره" که برخی از مسیحیان در مورد آن صحبت میکنند را نداشتند، گرچه بسیاری از افراد آن را به عنوان هویت جدید خودشان احساس کردهاند.
همچنین، تغییرات صرفاً موقتی نبوده و در بیشتر موارد، طی سالهای متمادی ثابت مانده است. به طور کلی، تحول را میتوان یافتن معنای جدید در زندگی توصیف کرد. خوشبختانه، ما فقط مجبور نیستیم رنج زیادی را متحمل شویم تا همچنین تجربیاتی داشته باشیم. همچنین حالتهای موقتی خاصی وجود دارد که ما میتوانیم معنا را حس کنیم. اینها را "تجربههای بیداری" مینامند.
معمولاً این تجربیات زمانی اتفاق میافتد که ذهن انسان نسبتاً ساکت است و با خود احساس راحتی میکند. تجربیاتی مانند قدم زدن در حومه شهر، شنا در اقیانوس، یا انجام مدیتیشن.
در چنین مواقعی احساس "درستی و حقانیت" در مورد چیزهای مختلف به وجود میآید. ما میتوانیم به بالای آسمان نگاه کنیم و چیزی خیرخواهانه (یک فضای هماهنگ) در آن احساس کنیم. میتوانیم نوعی درخشندگی را احساس کنیم که چشم انداز اطرافمان را پر میکند که از درختان و مزارع نشات میگیرد.
ما میتوانیم آن را به عنوان یک ارتباط درخشان، حسی از گرما و عشق حس کنیم که بین ما و دیگران جریان دارد. ما احساس خوشحالی میکنیم که زنده باشیم و حس قدردانی از آنها داشته باشیم. ما از زنده ماندن احساس خوشحالی میکنیم و احساس قدردانی و سپاسگذاری را داریم.
به عبارت دیگر، ما معنای زندگی را زمانی مییابیم که "بیدار شویم" و زندگی و جهان را به طور کامل تجربه کنیم. در این شرایط، حس این که زندگی بیمعنی است، یک دیدگاه تحریفشده و محدود است که زمانی اتفاق میافتد که ما در خواب و ناآگاهی به سر میبریم.
در بالاترین و واضحترین حالات خود، معنایی را درک میکنیم که احساس میکنیم همیشه وجود داشته و به نوعی قبلاً آن را از دست دادهایم. وقتی آگاهی ما تشدید مییابد و حواس ما باز میشود، حس بازگشت به معنا وجود دارد پس معنای زندگی چیست؟ به زبان سادهتر، معنای زندگی خود زندگی است.
موفقیــتهای اخیــر تنها نشــاندهنده شروعی درخشان برای کتاب «ش» کو؟!ه است. این اثر توانسته توجه مخاطبان و منتقدان جهانی را به خود جلب کند و در مسیر جهانیشدن پیشرفت قابلتوجهی داشته باشد.
معنا درمانی چیست و چگونه به ما کمک میکند؟
در آینده ما میخواهیم بدانیم زندگی گذشتهمان چگونه سپری شده است. ما زندگی میکنیم تا ثابت کنیم چه چیزهایی را باور داریم. سرانجام، در تلاش برای رسیدن به آرزوهای خود، تمامی تلاشی را که میکنیم، زندگی ما را تشکیل میدهد. در این میان معنا درمانی نقش مهمی را برای کسانی که دچار اختلالاتی میشوند ایفا میکند.
معنا درمانی رویکردی در مشاوره و درمان است که بر نیازهای اساسی افراد یعنی معنا و رابطه متمرکز است. این یک روش جامع برای پرداختن به تمام جنبههای معنا در افت و خیزهای زندگی است.
بنابراین، شعار معنا درمانی این است، "معنا تنها چیزی است که ما داریم؛ ارتباط تنها چیزی است که ما نیاز داریم" این روش درمان فرض میکند که وقتی این دو نیاز ضروری انسان (ارتباط و معنا) برآورده شود، افراد به احتمال زیاد بهتر با زندگی خود کنار میآیند و زندگی با دستاورد بیشتری را تجربه میکنند. وقتی در این دو منطقه کمبود وجود داشته باشد، مردم به احتمال زیاد مشکلات زندگی را تجربه خواهند کرد.
معنا درمانی از رویکردی روانشناختی برخوردار است که نقش حیاتی معنا و هدف را در بهبود و بهزیستی تشخیص میدهد. در این چارچوب مفهومی، درمانگر محیطی امن و قابلاعتماد فراهم میکند که تلاش و تصمیمگیری مشترک از نظر مداخلات، برنامهها و اهداف را تسهیل میکند.
رابطه معنای زندگی و شادکامی
شادکامی و معنا در حالی که به هم ارتباط دارند. به نظر نمیرسد که همانند هم باشند. ما میتوانیم زندگی معنیدار ایده آل را تصور کنیم که ناخوشایند باشد و برعکس. برای مثال، فرد میتواند به دنبال حقیقت باشد، کارهای خوب انجام دهد، یا زیبایی ایجاد کند، الگوهای زندگی معنادار در زندگی پیاده کند و هنوز هم ناراضی باشد. یا ممکن است کسی از سلامتی، ثروت، دوستان و دانش برخوردار باشد (چیزهایی که با زندگی شاد مرتبط است) و درعین حال یک زندگی بیمعنا را داشته باشد.
با این وجود به نظر میرسد شادکامی و معنا ارتباط تنگاتنگی دارند. زندگی پرمعنا به طور کلی زندگی شادی است و شادکامی به طور معمول محصول جانبی یک زندگی معنادار است. به عبارت دیگر، معنا عنصری از یک زندگی سعادتمندانه است و شادکامی عنصری از یک زندگی معنادار.
بنابراین بین این دو رابطه متقابل وجود دارد. زندگی معنادار اساسیتر از زندگی شاد است، یک زندگی معنادار چیزی فراتر از یک زندگی شاد است. در مورد خوشبختی، بسیاری از مردم به اشتباه فکر میکنند که خوشبختی احساسی زودگذر است، اما در عوض، اغلب محصول فرعی فعالیتهای معنی داری مانند کمک به دیگران، جستجوی دانش، ایجاد زیبایی، خردمند شدن یا عادلانه کار کردن است.
اهمیت یافتن معنای زندگی
در زندگی افراد زیادی معنای واضح و شفافی برای زیستن میبینیم اما اگر از آنها سؤال کنید که «معنای زندگی چیست؟ شاید خودشان نتوانند پاسخ دقیقی به این سؤال بدهند اما معنیش این نیست که زندگی آنها معنا ندارد بلکه گاهی ما آنچنان غرق معنای زندگی هستیم که نمی توانیم آن را تعریف کنیم شاید اگر تمرکزمان را از یافتن معنای زندگی روی خود زندگی بگذاریم معنا هم با ذهن آگاهی و زیستن راحت تر شکل بگیرد غرق معنایابی شدن مثل غرق هر چیزی به غیر از زندگی شدن خودش می تواند ضد زیستن و معنادار شدن زندگی باشد؛
-علی میرصادقی
نقش معنا درمانی در کاهش اضطراب و افسردگی
در روند کاهش اضطراب و افسردگی از طریق معنا درمانی ، معنا در درجه اول به عنوان فرآیندی شناختی برای توسعه دید عقلانی بیمار از خود، دیگران و جهان تلقی در نظر گرفته میشود. از طریق فرایند معنا درمانی ، به بیماران آموزش داده میشود، عقاید و باورهای غلطی که آنها را دارای معنا میدانند را شناسایی كنند (به عنوان مثال، بیمار: "من نمی توانم این كار را بكنم". درمانگر: "این برای شما چه معنایی دارد؟")
بیمار: ("من شخصی ناکارآمد هستم")، معنای این عبارت را در برابر دادههای عینی ارزیابی میشود و یک جایگزین منطقی برای آن ارائه میگردد. از معنا برای درک در سطح عقلانی، با هدف توسعه تفکر واقع گرایانه استفاده میشود.
در ادامه به شما پیشنهاد میکنیم تا به پادکست شکوفایی تا شادمانی که در مورد مبحث خودشکوفایی میباشد گوش فرا دهید.
نتیجه گیری
هدف معنا درمانی این است که در صورتی که فرد در زندگی معنا و هدفی داشته باشد بهتر قادر خواهد بود که بر افسردگی، ناامیدی و اضطراب غلبه کند و یا به عبارتی بر اختلالات روانی چیره شود و مسئول زندگی خودش باشد.
پیشنهاد ویژه ما، دوره شکوفایی به همراه ۱۰ جلسه مشاوره:
دوره هشتاد ساعته غیرحضوری در ۸ ترم | شکوفایی
این دوره مبتنی بر روانشناسی مثبتنگر و بر اساس آموزههای رئیس سابق انجمن روانشناسی آمریکا و پدر روانشناسی مثبتنگر (دکتر مارتین سلیگمن) میباشد و اکثر درسهای آن توسط پژوهشهای فرا تحلیل و دانشگاهی به اثبات رسیده است.
در صورتی که امکان شرکت در دوره را ندارید کتاب زیر را بخوانید :
کتاب راهبی که فراری اش را فروخت
کتاب راهبی که فراریاش را فروخت ، روزنهای از بعد برتر وجودتان را برای شما به نمایش میگذارد، روزنهای که هیچگاه به آن توجهی نکردهاید.
این کتاب یکی از پرفروشترین کتابهای بینالمللی است و در حال حاضر به ۷۰ زبان مختلف ترجمه شده است.
مطالبی که ممکن است به آن علاقه داشته باشید
کتاب راهبی که فراری اش را فروخت
کتاب راهبی که فراریاش را فروخت ، روزنهای از بعد برتر وجودتان را برای شما به نمایش میگذارد، روزنهای که هیچگاه به آن توجهی نکردهاید.
این کتاب یکی از پرفروشترین کتابهای بینالمللی است و در حال حاضر به ۷۰ زبان مختلف ترجمه شده است.