پیشرفت در زندگی و کار
آبراهام مازلو یکی از تأثیرگذارترین و شناخته شدهترین روانشناسان قرن بیستم شناخته میشود. پیشرفتهای مازلو در زمینه روانشناسی انسان گرایانه و توسعه سلسله مراتب نیازهای انسانی به خصوص (خودشکوفایی) از جمله مشارکتهای فراوان وی در زمینه روانشناسی بوده است. حوزهای که او در روانشناسی مورد مطالعه قرار داد اگر او نبود به احتمال زیاد بسیار متفاوت به نظر میرسید. آبراهام مازلو بر اهمیت تمرکز بر ویژگیهای مثبت در افراد تاکید داشت. در این جا به برخی از تجربیات سازنده مازلو، سهم او در زمینه روانشناسی و رابطه کاری او با جنبش روانشناسی مثبت گرا خواهیم پرداخت.
آبراهام مازلو در سال 1908 در نیویورک متولد شد. او فرزند پدر و مادر فقیر روسی-یهودی بود که مانند بسیاری دیگر در آن زمان، برای فرار از آزار و شکنجه و تأمین آینده بهتر خانواده خود، از اروپای شرقی به آمریکا مهاجرت کرده بودند. در طول مصاحبههای مختلف، مازلو در تمام دوران نوجوانی و بیست سالگی خود را فردی رنجور، خجالتی، تنها و دارای ناراحتی روحی توصیف میکرد. این امر تا حدی به دلیل نژادپرستی و تعصب قومی بود که او به دلیل ظاهر یهودی خود تجربه کرد. اما او خود را فردی غیر مذهبی میدانست. مازلو همچنین از بودن در خانواده خود لذت نمیبرد، بنابراین بیشتر وقتش را در کتابخانه میگذراند و در آنجا استعدادهای آکادمیک خود را توسعه میداد. در نتیجه مازلو بعدها علاقه خود را به خود شکوفایی و بهینهسازی تجربه انسانی را به ترسو بودن و انزوای ناشی از دوران کودکی نسبت داد.
مازلو پس از تحصیل در مدرسه دولتی در محلهای از طبقه کارگر در نیویورک، برای تحصیل در رشته روانشناسی در دانشگاه ویسکانسین حضور یافت.
او به تحصیل رشته روانشناسی در نیویورک پرداخت.
ابتدا در زمینه رفتارگرایی مشغول بود، استدلال کرد رفتار انسان با استفاده از اشکال شرطی سازی قابلتغییر است. مطابق با روشهای آزمایشگاهی آن زمان، تحقیقاتی را با سگها و میمونها انجام داد.
در حالی که مازلو سرانجام بر روی رفتارگرایی متمرکز شد، مشاهده شد که وی در تمام مراحل تحصیلات و حرفه خود که شاخه ای از روانشناسی را تشکیل می داد به شدت به اصول پوزیتیویسم (Positivism) وفادار مانده است.
وی به عضو هیئت علمی کالج بروکلین درآمد و به ریاست گروه روانشناسی در دانشگاه براندیس در والتهام رسید، جایی که تا سال 1969 در آنجا ماند
او به قدرت داده های تجربی و اندازه گیری برای انتقال دانش بشری اعتقاد راسخ داشت. وی در برابر علاقه به عرفان مقاومت می کرد و به جای آن به مطالعه تجارت و کارآفرینی بپردازد
مازلو در طول فعالیت خود در سال 1961 بنیانگذار مجله روانشناسی انسانی و در سال 1969 بنیانگذار مجله روانشناسی (فرا شخصی) شد.
امروزه هر دو مجله در زمینه هایی که فعالیت می کنند دارای مراکز فروش بسیار معتبر هستند و به عنوان ادای احترامی به میراث مازلو در زمینه روانشناسی خدمت می کنند
با شروع جنگ جهانی دوم، تمرکز فکری مازلو تغییر کرد و این زمانی بود که او شروع به تغییر چشم انداز در حوزه روانشناسی کرد. در آن زمان، مازلو سی و سه ساله و پدر دو فرزند بود. او در نوشتههای خود ابراز تاسف کرد که نیروهای آمریکایی اپوزیسیون آلمان را درک نکردند و احساس کردند که زمینه روانشناسی میتواند به تسهیل درک و بازگردانی صلح به جهان کمک کند. بنابراین با توجه به وحشت جنگ، مازلو تحقیقات خود را با احساس اضطرار تازهای انجام داد. این امر منجر به آثار مشهور وی در زمینه مفهوم خود شکوفایی و معرفی سلسله مراتب اساسی نیازهای او در اواسط دهه 1940 شد.
اندکی پس از آنکه مازلو کار خود را آغاز کرد، از دو نیروی مسلط روانشناسی در آن زمان یعنی روانکاوی فرویدی و روانشناسی رفتاری ناامید شد. مازلو معتقد بود که روانکاوی آنها بیش از حد روی " نیمه بیمار فرد " تمرکز دارد. به همین ترتیب، او معتقد بود که رفتارگرایی به اندازه کافی بر تفاوت انسان با حیوانات مورد مطالعه متمرکز نیست. بنابراین او به نیروی سوم روانشناسی کمک کرد که در پاسخ به این ناامیدی بوجود آمد: روانشناسی انسان گرایانه. روانشناسی انسان گرایانه در اواسط قرن بیستم به دلیل تمرکزش بر انگیزه ذاتی افراد برای تحقق بخشیدن خود، ابراز وجود و دستیابی به پتانسیل کامل خود تاثیرگذار بود. چنین کانونی نشان دهنده یک تغییر قابل توجه از رویکردهای آسیب شناسانه و رفتارگرایانه گذشته است و به نظر میرسد کارهای آبراهام مزلو در مرکز این جنبش در نظر گرفته شده است. در هسته اصلی جنبش روانشناسی انسان گرایانه این ایده از روانشناسی گشتالت وجود داشت که انسان فراتر از اجزای تشکیل دهنده خود است و تمایلات معنوی بخشی اساسی از روان اوست. خود مازلو معتقد این دیدگاه بود. او در طول تحقیقات خود به خوش بینی بسیار مشهور بود. به علاوه، آثار وی از نخستین آثاری بودند که از تمرکز غالب روانشناسی بر آسیب شناسی منحرف شدند و در عوض آنچه را که انسان برای رسیدن به پتانسیل کامل خود لازم است کشف کردند. یک دلیل اصلی که چرا کار مازلو باعث این حرکت شد تا حد زیادی مدیون نقشی است که او برای ضمیر ناهوشیار انسان قائل شد. مازلو همانند فروید، حضور ذهن ناخودآگاه انسان را تایید کرد. با این حال، در حالی که فروید استدلال میکرد که بسیاری از جنبههایی که ما به عنوان یک فرد در اختیار داریم بر ما غیر قابل دسترسی هستند و قادر به شناخت آنها نیستیم، مازلو اظهار داشت که افراد کاملا از انگیزههای خود آگاه هستند و در تلاش برای درک خود و پذیرش خود هستند. این ایدهها سرانجام در کارهای اساسی او در زمینه تحقق خود و سلسله مراتب نیازهای انسانی منعکس شد.
در سال 1943 مازلو مقالهای در خصوص نظریهای از انگیزه انسانی منتشر کرد که در مجله انگیزه و شخصیت منتشر شد. در این مقاله مازلو استدلال کرد که تمایلات اساسی انسانها علی رغم انبوه تمایلات آگاهانه مشابه است. طبق این تئوری، انسانها نیازهای به مراتب بالاتر و پائینتری دارند که در یک سلسله مراتب قرار داده میشود. این نیازها عبارتند از: نیازهای فیزیولوژیک امنیت عشق و تعلق احترام به خود (عزت نفس) خودشکوفایی
خود-شکوفایی ، دورهی غیرحضوری ۸۰ساعتهی متفاوتی است که همهی ما به آن احتیاج داریم؛ بله با اطمینان میگوییم همهی ما!! در این دوره با کمک علی میرصادقی و روانشناسان خصوصی خودتان به جای تدریس مباحث سطحی و ابتدایی رشد فردی که همه جا یافت میشود، با کمک یکی از جدیدترین و کاربردیترین سبکهای روان شناسی دنیا (POSITIVE PSYCHOLOGY) به شما کمک میکنیم تا با پیداکردن مشکلات احساسی و فکری خود بتوانید موفقیتهای شغلی، کاری و رابطهای فوق العادهای داشته باشید.
مازلو این نیازها را در سلسله مراتبی توصیف میکند. به عبارت دیگر سطح اول نیازها از همه مهمتر است و آگاهی را در انحصار خود دارد. پس از رسیدگی به یک سطح از نیازها ذهن به مرحله بعدی منتقل میشود و به همین ترتیب ادامه مییابد تا به خودشکوفایی برسد.
بیایید هر یک از سطوح سلسله مراتب مازلو را بررسی کنیم.
در پایین سلسله مراتب نیازهای فیزیولوژیکی قرار دارند که عمومی شمرده میشوند. از جمله نیازهای فیزیولوژیکی هوا، آب، غذا، خواب، سلامتی، لباس و سرپناه است. این نیاز که در انتهای هرم قرار گرفته است، بیانگر آن است که برای سلامتی انسان ضروری میباشند و همیشه بر سایر نیازها اولویت دارند. سلسله مراتب بعدی نیازهای امنیتی است. اگر شخصی در محیط خود احساس امنیت نكند، بعید است كه توجه خود را به سمت تلاش برای تأمین نیازهای مرتبه بالاتر معطوف كند. به طور خاص، نیازهای امنیتی شامل: امنیت شخصی و عاطفی و امنیت مالی و رفاه میشود. سومین سلسله مراتب نیاز به عشق و تعلق از طریق روابط خانوادگی، دوستی و صمیمیت است. انسانها برای ارتباط با یکدیگر آفریده شدهاند. به این معنا که ما به دنبال پذیرش و حمایت از دیگران به صورت فردی و گروهی هستیم. ما برای ارتباط بیشتر در گروهها، کلوبها، سازمانهای حرفهای یا انجمنهای آنلاین عضو میشویم. در صورت عدم وجود این ارتباطات ما مستعد ابتلا به بیماریهایی مانند افسردگی بالینی هستیم. سطح چهارم سلسله مراتب نیاز عزت نفس است. عزت نفس دو نوع زیر مجموعه دارد. اولی احترامی است که در رفتار دیگران نسبت به ما منعکس میگردد یعنی احترامی که به شکل اعتبار، منزلت، شناخت، توجه، قدردانی یا تحسین ظاهر میشود. شکل دوم عزت نفس که ریشه در اعتماد به نفس، قدرت، استقلال فرد و توانایی دستیابی به دستاوردها دارد. به علاوه مازلو خاطر نشان میکند که وقتی عزت نفس ما خنثی میشود احساس حقارت، ضعف، یا درماندگی به وجود خواهد آمد.
در راس سلسله مراتب مازلو خود شکوفایی قرار دارد. به گفته مازلو ، انسان تنها در پی ارضای تمام نیازهای مرتبه پایینتر، به دنبال تأمین این نیاز خواهد بود. آبراهام مازلو احساس کرد که نیازهای پایینتر اگر برآورده نشود، فرد را از صعود به مرحله بعدی منع میکند. همانطور که وی اشاره کرد، شخصی که از تشنگی میمیرد، هنگامی که اکسیژن نداشته باشد، به سرعت تشنگی خود را فراموش میکند. آبراهام مازلو اظهار داشت " آنچه یک مرد میتواند باشد، باید باشد" جمله مازلو به خودشکوفایی اشاره دارد که بالاترین سطح یا مرحله در الگوی انگیزش انسانی است.
در "سلسله مراتب نیازها" خودشکوفایی در بالاترین مرتبه قرار دارد که ما را به تحقق پتانسیل واقعی خود و دست یابی به خود ایده آل سوق میدهد. نیازهای خودشکوفایی به عنوان نیازهای لازم و ضروری ما شناخته میشوند. اینها شامل رشد شخصی و خلاقانهای است که از طریق تحقق کامل پتانسیل ما حاصل میشوند. مازلو به مطالعهی افراد نمونهای پرداخت که در زمینه تخصصی خود توانایی کامل را دارند. به عنوان مثال: افرادی مانند ماهاتما گاندی، ویکتور فرانکل و آلبرت انیشتین که به واقعیت خودشکوفایی خود دست پیدا کرده بودند. در حالی که محققان تعریف خود شکوفایی را طی سالهای گذشته اصلاح کردهاند، مازلو آن را وقتی فرد از نقاط قوت خود استفاده کامل نمیکند به احساس نارضایتی و بیقراری مربوط میداند. نمونههایی از نیازهای خود شکوفایی شامل یافتن شریک رمانتیک، فرزند پروری، رشد استعدادها و تواناییها، استفاده صحیح از آنها و پیگیری اهداف میشود. در اواخر کار خود، مازلو در مفهوم سازی اولیه هرم تجدید نظر کرد و نیاز بالاتر از خود شکوفایی را مطرح کرد. وی این نیاز را (خود تعالی) یا Self-transcendence خواند که به عنوان تمایل فرد برای ارتقا هدفی فراتر از خود و تجربه ارتباطی فراتر از مرزهای خود تعریف شده است. نمونههایی از رفتارهایی که منعکس کننده خود-تعالی Self-transcedence هستند عبارتند از: کشف حقیقت، حمایت از هدفی مانند عدالت اجتماعی یا محیط زیست، یا احساس همبستگی با آنچه متعالی یا الهی تلقی میشود (به عنوان مثال: تقویت ارتباط با خدا). به گفته مازلو کسانی که به دنبال خود شکوفایی (Self-actualization) و خود تعالی (Self-transcendence) هستند به احتمال زیاد تجربیات زیادی را تجربه میکنند که این لحظات شامل عشق، نشاط، تفاهم یا شادی است.
زندگی در این جا و اکنون
مذاهب ارزشها و تجربههای والا
انگیزش و شخصیت
ادیان ارزشها و تجربههای اوج
شخصیتهای معروف
مقالههای مرتبط
محصولات پیشنهادی
سایـــر نویـــسندگـــان
روانپزشک اهل آمریکا و ... اطلاعات بیشتر
استاد روانشناسی و ... اطلاعات بیشتر
نویسنده، پژوهشگر، ... اطلاعات بیشتر