
چرا شبکههای اجتماعی کودکان ما را افسرده میکنند؟
در دنیای امروزی که شبکههای اجتماعی بر زندگی کودکان سایه افکندهاند، بسیاری از آنها در یافتن معنا و هدف دچار سردرگمیاند. تبلیغکنندگان و اینفلوئنسرها تصویری غیرواقعی از موفقیت و خوشبختی ارائه میدهند و با القای اهداف غیرقابلدستیابی، موجب افزایش اضطراب، افسردگی و احساس بیارزشی در کودکان میشوند.
در دنیایی که محتوای گزینششده از هر سو آنها را احاطه کرده است، بسیاری از کودکان در یافتن معنا و هدف دچار مشکل هستند.
نکات کلیدی:
- شبکههای اجتماعی خلائی در زمینهی هدف ایجاد میکنند و اهدافی غیرقابل دستیابی را به کودکان میفروشند که در نهایت آنها را سرخورده میکند.
- اینفلوئنسرها و تبلیغکنندگان تصویری غیرواقعی از موفقیت ارائه میدهند که بر سلامت روان و ارزشمندی کودکان تأثیر منفی دارد.
- برای محافظت از کودکان، باید میزان مواجههی آنها با شبکههای اجتماعی را محدود کنیم و به آنها کمک کنیم تا معنای واقعی هدف را بازبیابند.
دنیایی که در آستانهی فروپاشی به نظر میرسد
بسیاری از کودکان امروز، جهان را در حال سقوط و فروپاشی میبینند. از تغییرات اقلیمی گرفته تا ناآرامیهای اجتماعی، نگرانی دربارهی آینده در میان نسلهای جوان به سطح بیسابقهای رسیده است. مطالعهای که در سال ۲۰۲۱ توسط مجمع جهانی اقتصاد انجام شد، نشان داد که ۶۰ درصد از جوانان ۱۸ تا ۲۵ ساله معتقدند که جهان در مقابله با تغییرات اقلیمی شکست خورده است. برای کودکانی که تازه در حال یافتن جایگاه خود در این دنیا هستند، این واقعیت میتواند بهشدت طاقتفرسا باشد. اما این بحران فقط زیستمحیطی نیست؛ بلکه عمیقاً روانشناختی است.
کودکان دیگر بخشی از جوامع منسجم و حمایتگری نیستند که زمانی به آنها احساس تعلق و هدف میبخشیدند. در عوض، بسیاری از آنها با چیزی که میتوان آن را «خلأ هدف» نامید، دستوپنجه نرم میکنند. در عصری که همهچیز بهصورت آنلاین به هم متصل است و کودکان دائماً با محتوایی مواجهاند که سبک زندگی خاصی را به آنها میفروشد، یافتن حس رضایت و معنا سختتر از همیشه شده است—و عواقب این وضعیت بهتدریج در حال نمایان شدن است.

کاهش وابستگیهای مذهبی
یکی از نشانههای این فقدان احساس تعلق، کاهش وابستگیهای مذهبی در میان نسلهای جوان است. بر اساس مطالعهای که در سال ۲۰۲۳ توسط مرکز تحقیقاتی «پیو» انجام شد، عضویت در گروههای مذهبی در میان جوانان، بهویژه در کشورهایی مانند ایالات متحده، بهطور پیوسته کاهش یافته است. در دو دههی گذشته، تعداد نوجوانانی که خود را «بیدین» معرفی میکنند، بهطور قابلتوجهی افزایش یافته است. این قطع ارتباط با جوامع دینی و معنوی، بسیاری از کودکان را از تکیهگاهی محروم کرده که نسلهای پیشین در مواجهه با چالشهای زندگی از آن بهره میبردند. در جهانی پر از عدم قطعیت، این فقدان بهویژه برای ذهنهای در حال رشد که بهدنبال یافتن هدف هستند، بسیار قابلتوجه است.
بحران سلامت روان
سلامت روان کودکان و نوجوانان به یک نگرانی جدی تبدیل شده و آمارها تکاندهندهاند. طبق نظرسنجی ملی سلامت کودکان، بین سالهای ۲۰۱۶ تا ۲۰۲۳، مشکلات روانی و رفتاری در نوجوانان ۳۵ درصد افزایش یافته است. درصد کودکانی که به اضطراب مبتلا شدهاند، ۶۱ درصد افزایش داشته و تشخیص افسردگی در میان آنها ۴۵ درصد رشد کرده است. این افزایش چشمگیر مشکلات سلامت روان، نشاندهندهی احساس ناراحتی فزایندهای در میان کودکان است—و این فقط به رفاه آنی آنها مربوط نمیشود. بلکه به یک بحران وجودی گستردهتر اشاره دارد:
آنها قرار است با زندگیشان چه کنند؟ هدفشان در دنیایی که هر روز آشفتهتر میشود، چیست؟
نقش شبکههای اجتماعی در ایجاد خلأ هدف
در این شرایط، شبکههای اجتماعی وارد عمل میشوند. در حالی که کودکان در اینستاگرام، تیکتاک و یوتیوب پیمایش میکنند، دائماً با اینفلوئنسرهایی روبهرو میشوند که نسخهای گزینششده از «زندگی ایدهآل» را به نمایش میگذارند. این افراد نهتنها محصولات، بلکه سبک زندگیای را تبلیغ میکنند که نشاندهندهی آزادی، موفقیت و رفاه است—و به نظر میرسد که اگر کودکان بتوانند این زندگی را تقلید کنند، میتوانند به چنین موفقیتی برسند.
اما مشکل اینجاست که بیشتر این «اهداف» غیرقابل دستیابیاند. محتوایی که فرزند شما مصرف میکند، او را به دنبال چیزهایی سوق میدهد که بهسختی میتوان به آنها دست یافت—خواه تبدیلشدن به یک اینفلوئنسر جهانی باشد، خواه راهاندازی کسبوکاری موفق، یا داشتن زندگیای مجلل. و اگر کودک شما فرد مناسبی در زمان، مکان، یا با شرایط مناسب نباشد، نتیجه چیزی جز شکست نخواهد بود—و این شکست اغلب با احساس بیکفایتی، ناامیدی و سرخوردگی همراه است.
برای مطالعه کاملتر، پیشنهاد میکنم کتاب کتاب درمان شناختی-رفتاری با کودکان و نوجوانان رو از دست ندی؛
تجاریسازی مفهوم هدف
نباید از نقش تبلیغکنندگان در این ماجرا غافل شد. هر جا که کودکان نگاه کنند، با تبلیغاتی روبهرو میشوند که جدیدترین ترندها، لباسها، گجتها و کالاهای لوکس را هدفمندانه به آنها عرضه میکنند. اما چیزی که واقعاً فروخته میشود، یک تصویر است—تصویری آرمانی از زندگی که کودکان را قانع میکند در صورت خرید این محصولات، خوشبخت و موفق خواهند شد.
این بازی خطرناکی است. تبلیغکنندگان و اینفلوئنسرها با ایجاد یک استاندارد غیرقابل دستیابی از موفقیت، درک کودکان را از هدف و معنا شکل میدهند. وقتی کودکان تبلیغات کفشهای جدید یا گوشیهای پیشرفته را میبینند، آنچه واقعاً به آنها القا میشود این است که دستیابی به این کالاهای مادی همان چیزی است که باعث شادی، رضایت و موفقیتشان خواهد شد. اما در واقعیت، این اشیا فقط لذت زودگذر به همراه دارند. هرچه کودکان بیشتر در این چرخهی بیپایان فرو بروند، بیشتر باور میکنند که ارزش آنها به میزان داراییهایشان وابسته است—در حالی که این اهداف هیچگاه برای تحقق آنها طراحی نشدهاند، بلکه هدف اصلیشان سودرسانی به تبلیغکنندگان و اینفلوئنسرها بوده است.

پیامدها: اضطراب هدف و بحران سلامت روان
نتیجهی نهایی این روند چیست؟ اضطراب هدف.
هرچه کودکان زمان بیشتری را در شبکههای اجتماعی سپری کنند، بیشتر در معرض این ایدههای غیرواقعی از موفقیت و معنا قرار میگیرند. نتیجه؟ افزایش احساس نابسندگی و سرخوردگی. بمباران مداوم تصاویر گزینششدهی کمال، آنها را بهجای انگیزهبخشی، دچار احساس پوچی و افسردگی میکند.
این به آن معنا نیست که خود شبکههای اجتماعی ذاتاً مشکلآفرین هستند. یادگیری آنلاین یا ارتباط دیجیتالی، بهخودیخود مضر نیست. مشکل در محتوایی است که کودکان مصرف میکنند—محتوایی که نه برای غنیسازی زندگی آنها، بلکه برای کسب درآمد از آنها طراحی شده است.
چگونه این چرخه را بشکنیم؟
تنها راه مقابله با این خلأ هدف، بازنگری در میزان مواجههی کودکان با شبکههای اجتماعی است. گرچه راهحل واحدی برای همه وجود ندارد، اما محدود کردن زمان استفاده از صفحهنمایش و هدایت محتوای مصرفی کودکان میتواند به آنها کمک کند تا دوباره با خود و اهدافشان ارتباط برقرار کنند.
ما باید از خود بپرسیم: میخواهیم فرزندانمان به چه چیزی امید داشته باشند؟
به زندگیای که توسط استانداردهای غیرواقعی شبکههای اجتماعی تعریف شده است، یا به دنیایی که در آن فرصت و زمان کافی برای کشف هدف واقعی خود داشته باشند؟ آیندهی آنها در دستان ماست.


