افرادی که گرفتار تله یا طرحواره ی وابستگی هستند، در زندگی بسیار درماندهاند و خود را در برابر مشکلات بیکفایت میبینند. آنها نمیتوانند کارهای جدیدشان را بهتنهایی انجام دهند و فکر میکنند به مشورت دیگران نیاز دارند تا به آنها بگویند چه کار باید کنند.
طرحواره درمانی یکی از روشهای علم روانشناسی است که توسط جفری یانگ ابداع شده است. طرحواره ی وابستگی یکی از 18 طرحواره ی یانگ است که در مقاله ی زیر به آن میپردازیم. برای کسب اطلاعات کافی تا انتها با ما همراه شوید.
طرحواره ی وابستگی چیست ؟
آیا وقتی به خودت نگاه میکنی، احساس میکنی بزرگسال نیستی؟
آیا احساس میکنی در انجام کارهای شخصی خود توانایی لازم را نداری؟
آیا همیشه در تصمیمگیریها دنبال نظرخواهی از دیگران هستی؟
آیا زندگی مستقل بدون حمایت دیگران برای شما سخت و ناراحتکننده است؟
آیا از تغییر شرایط و تجربهکردن موقعیت جدید، گریزان هستید و آشفته میشوید؟
آیا در دوران کودکی، والدینتان بیش از حد از شما حمایت کرده یا شما را رها کردهاند؟
آنها حس میکنند باید برای انجامدادن مسئولیتهایشان مدام تلاش کنند. همهچیز را در اختیار دارند؛ اما احساس فقدان و ناکافی بودن دارند. تصویری که از خودشان دارند، تصویر کودکی است که احساس میکند در دنیای بیکران قرار گرفته و برای پیداکردن مادرش شیون میکند. این افکار نشاندهندۀ ناکارآمدی فرد است و معمولاً با حس ترس و ناامیدی همراه است. آنها به تصمیم گیری های خودشان اعتماد ندارند و این بی اعتمادی یکی از ویژگیهای اصلی این افراد محسوب می شود. آنها همیشه دودل و نامطمئن هستند.
همچنین، اغلب دنبال اشخاصی هستند که به آنها وابسته شوند و مثل والدین به آنها بگویند چه کار کنند؛ یعنی من بی کفایت هستم و باید به دیگران وابسته شوم.
رفتار آنها عبارتاند از : کمکگرفتن از دیگران برای تصمیمگیری، سؤالکردن دربارۀ کار جدید، ناتوانی در مدیریت مالی، خودداری از تنهایی سفرکردن، اجتناب از پذیرش مسئولیتهای اضافی مثل ارتقای شغلی. آنها از تغییر نگران میشوند؛ چون تصمیمات خود را باور ندارند و اعتمادبهنفسشان کم است و مجبورند به تصمیم خودشان اعتماد کنند. در موقعیت جدید و تغییر، باید کسی باشد که از او کمک بگیرند.
این جنبۀ منفی تلۀ وابستگی است که حتی وقتی امنیت دارند، احساس گرفتاری میکنند. افراد وابسته معمولاً این شرایط وابستگی را حفظ میکنند، حتی بدرفتاری، اطاعت محض و محرومیت را به جان میخرند تا شخص مدنظرشان را نزد خودشان نگه دارند و معمولاً جرئت ابراز خشم خود را ندارند؛ چون بیش از اندازه به افراد نزدیکشان نیاز دارند.
دائم اضطراب دارند و نگراناند که مبادا کارشان را بهدرستی انجام ندهند. تغییرات طبیعی زندگی به نظرشان سردرگمکننده میآید، حتی تغییرات مثبت، فارغالتحصیلی، ازدواج و هر مسئولیت جدی منجر به اضطرابشان میشود. البته در درون خود به خاطر وابستگی به دیگران ناراحت هستند؛ چون فکر میکنند که بی لیاقت هستند. عزت نفس کم ، حسی دردناک و جداییناپذیر در تلۀ وابستگی است.
منشأ طرحواره وابستگی
منشأ طرحواره وابستگی والدینی هستند که بیش از حد مراقبت می کنند یا اصلاً مراقبت نمیکنند. والدینی که بیش از اندازه از فرزند خود مواظبت میکنند، آنها را به خودشان وابسته میکنند و استقلال فرزندشان را ضعیف میکنند و به آنها آزادی و حمایت کافی برای یادگیری و خودکفایی نمیدهند و آنها را سرکوب میکنند.
والدین بی مسئولیت از سنین پایین فرزندانشان را به حال خودشان رها میکنند. این کودکان مسئولیتهای بزرگتر از سن و سالشان به عهده میگیرند. چنین کودکانی ممکن است توهم استقلال داشته باشند؛ اما در اصل وابستگی بسیار شدیدی پیدا میکنند.
ما اساساً وابسته به دنیا میآییم؛ چون نیازهای فیزیکی و امنیت ما را دیگران فراهم میکنند. فرایندی دو مرحلهای برای کودک وجود دارد: 1. ایجاد فضای امن 2. دوری از این فضا و رسیدن به استقلال. فقدان هرکدام از این دو ممکن است در فرد باعث ایجاد تلۀ وابستگی شود. اگر کودک این فضای امن را تجربه نکند و فضای وابستگی مطلق وجود داشته باشد، مستقل نمیشود و همیشه به دنبال موقعیت و وابستگی، در حرکت خواهد بود.
با وجود فراهم کردن فضای امن، پدر و مادر باید کم کم به فرزندشان اجازه دهند که مستقل شوند و تعادل را برقرار کنند، البته بیشتر والدین تا حدودی فرزندانشان را مستقل میکنند؛ زیرا اگر غیر از این باشد، کودک خود را در تلۀ وابستگی قرار می دهند.
منشأ وابستگی بیش از حد در طرحواره وابستگی
والدین طوری با فرزندشان رفتار میکنند که گویا او از سن تقویمی خود کوچکتر است و بیش از حد به مراقبت نیاز دارد.
والدین برای آنها تصمیم میگیرند و به همۀ جزئیات زندگی فرزندشان رسیدگی میکنند و به همین دلیل این فرزندان استقلال لازم را پیدا نمیکنند.
مسئولیت چندانی به فرزندشان نمیدهند یا اصلاً مسئولیتی به فرزندشان نمیدهند.
معمولاً وقتی امور جدیدی را به فرزندشان واگذار میکنند، مرتب دستورالعمل میدهند و در کارش دخالت میکنند.
تا وقتی فرزندشان خانه را ترک نکرده است، همچنان احساس امنیت به او میدهند و هرگز اجازۀ تجربۀ شکست یا طرد را به او نمیدهند.
والدین آنها بسیار نگران هستند و دربارۀ خطرها مدام تذکر میدهند.
مراقبت بیش از حد معمولاً جنبۀ مداخلهگری دارد و این دخالت باعث میشود فرزندشان یاد نگیرد چگونه نقشش را ایفا کند. وقتی فرد شکست میخورد و دوباره امتحان میکند، یاد میگیرد تا در قسمتهای مختلف زندگی مهارت کسب کند. جنبۀ دیگر مراقبت بیش از حد، زمانی رخ میدهدکه والدین عمل مستقلانۀ فرزندان خود را تخریب میکنند؛ یعنی به تصمیمگیریهای فرزندشان انتقاد یا او را مسخره میکنند.
افراد وابستۀ زیادی هستند که باید از خانوادۀ خود جدا شوند؛ ولی آنقدر وابسته به والدینشان هستند که نمیتوانند از آنها جدا شوند. همسن و سالان آنها زندگی جداگانه دارند؛ اما افراد وابسته نمیتوانند زندگی با والدین خود را ترک کنند به دلیل اینکه والدینشان هم آنها را تشویق به وابستگی میکنند. دربارۀ همهچیز به آنها توصیه میکنند و در تصمیمات آنها مداخله مینمایند. ظاهراً این وابستگی در زنان بیشتر از مردان است؛ چون در کودکی بیشتر از پسران مراقبت میشوند؛ اما آمارها نشان میدهد که وابستگی مردان بهاندازۀ زنان است.
بیشتر بخوانید
وقتی دچار تلۀ بیارزشی میشویم، احساس میکنیم از لحاظ شخصیتی فردی حقیر و بیلیاقت یا آدم بدی هستیم یا از نظر افراد مهم زندگی، فردی منفور و بیارزش به حساب میآییم و در مقابل انتقادها و سرزنشی که افراد نزدیک و اطراف ما میکنند، خیلی حساس میشویم و واکنشهای شدیدی بروز میدهیم و مقایسههای نابجا احساس ناامنی شدیدی در ما ایجاد میکند.
طرحواره بی ارزشی
منشا بیتوجهی در مراقبتکردن در تله وابستگی
منشأ دیگر طرحواره وابستگی، بیتوجهی در مراقبتکردن است. وقتی پدر و مادر ضعیف و غیرمؤثر هستند، معمولاً یا حضور ندارند یا آنقدر غرق مشکلات خودشان هستند که فرزندان خود را نادیده میگیرند و هدایت و راهنمایی لازم را برای فرزند خود انجام نمیدهند. این افراد در ترکیبی از تلههای وابستگی و فقدان عاطفه محصور شدهاند. این کودکان از سنین کم، ناامنی و کمبود حمایت را تجربه میکنند و هیچگاه از حصار وابستگی خارج نمیشوند. درکل میتوان گفت این افراد :
بهاندازۀ کافی از والدین خود راهنمایی و هدایت دریافت نکردهاند.
به تنهایی تصمیماتی فراتر از سنشان گرفتهاند.
در خانواده خود به مثابه بزرگسال هستند؛ هرچند از درون احساس کودک را دارند.
دیگران از آنها توقع دارند کارهایی را انجام دهند یا مسائلی را بدانند که فراتر از سنشان است.
نشانههای خطر طرحواره وابستگی افراد در روابط صمیمانه
تلۀ وابستگی در روابط عاشقانۀ این افراد به همان صورت کودکی شان است. شریک عاطفی آنها هم مثل والدین این افراد قوی به نظر میرسد که با مراقبتکردن از شریک عاطفی خود لذت میبرد و مثل فرزندش با او رفتار میکند. به تصمیمات او بیشتر از تصمیمات خودش اعتماد دارد و بیشتر تصمیمات را شریک عاطفیشان میگیرد. هزینۀ همهچیز را او میپردازد و حسابرسی کلاً به عهدۀ ایشان است. او از عقاید، سلیقه و کارایی فرد در کارهای روزمره انتقاد میکند. هر کار بخواهند انجام دهند، احساس میکنند که با نظر او باید آن را انجام دهند. همۀ کارها را انجام میدهد، بدون اینکه مسئولیتی را به یار عاطفی خود بدهد.
این ویژگیها در والدین این افراد هم وجود دارد. فرد وابستگی خود را به زندگی بزرگسالی خود میآورد. مسئولیت و نگرانی و چالشهای کم، اگرچه ظاهراً موجب رضایت این افراد میشود؛ آنها باید بفهمند در ازای این شرایطِ به ظاهر مطلوب، چه بهایی را باید بپردازند. در اصل، آزادی و غرور و اعتمادبهنفس خود را در معرض خطر قرار میدهند.
بیشتر بخوانید
طرحواره محرومیت هیجانی همان احساسی است که افراد فکر میکنند بهاندازۀ کافی محبت و عشق دیگران را دریافت نمیکنند. احساس میکنند که اطرافیانشان به آنها اهمیت نمیدهند و هیچکس آنها را درک نمیکند. این افراد، آدمهایی سرد و بیمحبت هستند و احساس خشم، خیانت، تنهایی و رنجش میکنند و این احساس و حال بد، آنها را از اطرافیانشان دورتر و کمبودشان را قطعی میکند.
طرحواره محرومیت هیجانی
مراحل تغییر طرحواره وابستگی
کودک وابستۀ درون خود را احساس و درک کنند. ابتدا باید بفهمند چطور این وابستگی به وجود آمده و چه کسی در کودکی این وابستگی را ایجاد کرده است: مادر اجازه نمیداده که فرد خودش کارهای گوناگون را امتحان کند؟ پدر از هر کاری که فرد انجام میداده انتقاد می کرده است؟ شاید کوچکترین عضو خانواده بوده و دیگران او را خیلی نوازش میکردند! با استفاده از تصویرسازی، سعی کنید احساسی را که در کودکی داشتهاید، به خاطر بیاورید. کودک درون شما ترسیده است، سعی کنید او را آرام و تشویق کنید تا مسئولیتهای جدید یاد بگیرد و از تلاشهایتان برای رسیدن به استقلال حمایت کنید.
فهرستی از همۀ موقعیتها، کارها، مسئولیتها و تصمیماتی تهیه کنید که برای رسیدن به استقلال به آنها نیاز دارید. میزان وابستگی خود را متوجه شوید. این کار، تصویر عینیتری به شما میدهد.
فهرستی از چالشها، تغییرها یا ترسهایی تهیه کنید که به خاطر ترس، مجبورید از آنها فرار کنید. سعی کنید همۀ موارد را از دورههای مختلف زندگی خود بنویسید.
این افراد، بدون کمک دیگران، خودشان را به سمت پذیرش امور روزانه و تصمیمات جدید سوق دهند. برای شروع، از کارهای سادهتر آغاز کنند.
وقتی کاری را انجام میدهند، از خودشان رضایت داشته باشند و کارشان را دستکم نگیرند، حتی اگر شکست خوردند، تسلیم نشوند و دوباره سعی کنند تا به آن مهارت و شرایطی که میخواهند دست پیدا کنند.
از کسانی که بهشدت مراقبتکننده هستند، دوری کنند. از افرادی که بیشترین وابستگی را به آنها احساس میکنند، فاصله بگیرند؛ چون این افراد تلۀ آنها را برمیانگیزند و بیشتر جذبشان میشوند.
اگر میخواهند در رابطۀ عاطفی قرار گیرند، افرادی را بپذیرند که متعادل رفتار میکنند. این افراد باید به سهم خودشان مسئولیتپذیر باشند و تصمیم بگیرند.
بهتدریج و آرامآرام، چالشها و مسئولیتهای جدید را قبول کنند.
سخن آخر
خارج شدن از تلۀ وابستگی، یعنی از دنیای کودکی به دنیای بزرگسالی قدمگذاشتن. با کسب استقلال به شکلی متفاوت زندگی کنید. توصیه میشود از تلاشهای طاقتفرسای برای کمکگرفتن از دیگران دستبردارید و در عوض تلاش کنید و یاد بگیرید تا خودتان از خودتان مراقبت کنید. با کسب مهارتهای زندگی، به تواناییهای خود برای رویارویی با آنها ایمان داشته باشید.